OTHERS_CITABLE بیان نشانگرهای P53و P63 در لیکن پلان و ضایعات لیکنوئید دهانی سابقه و هدف: تعداد کمی از نمونه هایی که به عنوان لیکن پلان و ضایعات لیکنوئید دهانی شناخته شده اند، می توانند به بدخیمی تبدیل شوند. تشخیص هیستولوژیکی همیشه در افتراق لیکن پلان از ضایعات لیکنوئید دهانی به تشخیص صحیح نمی رسد. لذا این مطالعه به منظور بررسی ایمونوهیستوشیمیایی بیان نشانگرهای P53 و P63 در لیکن پلان و ضایعات لیکنوئید دهانی با توجه به اتیولوژی متفاوت، رفتار بالینی و تمایل متفاوت به تغییرات نئوپلاستیک ضایعات مذکور انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 80 عدد بلوک پارافینه (40 عدد لیکن پلان دهانی و 40 عدد ضایعات لیکنوئیدی دهان) به دست آمده از بایگانی بخش پاتولوژی دهان و فک و صورت دانشکده دندانپزشکی و بخش پاتولوژی بیمارستان شهید بهشتی بابل انجام شد. برشهای به دست آمده از بلوکهای پارافینه مذکور با روش ایمونوهیستوشیمی با آنتی بادی ضد P53 و P63 رنگ آمیزی شدند. درصد سلول های رنگ گرفته در لایه بازال، لایه های سوپرا بازال و ارتشاح التهابی براساس میزان رنگ پذیری درجه بندی شدند 0% سلولها رنگ گرفته بودند (-)، کمتر از 10% (+)، 25-10% (++)، 50-26% (+++) و در صورتیکه بیشتر از 50% سلولها رنگ گرفته بودند (++++)، در نظر گرفته شد. سپس نتایج به دست آمده مورد مقایسه و بررسی قرار گرفت. یافته ها: بیان p53 در لیکن پلان بیش از ضایعات لیکنوئید دهانی بود (0001/0>p) ولی بیان p63 در ضایعات مذکور تفاوت آماری معنی داری نشان نداد (379/0-p). در مقایسه بیان P53 و P63 در نوع رتیکولر و اروزیو لیکن پلان تفاوت آماری معنی داری نداشت. بیان نشانگر P53 در لایه های بازال و سوپرابازال لیکن پلان و ضایعات لیکنوئید دهانی بیش از ارتشاح التهابی و در لایه سوپرابازال نیز بیشتر از ارتشاح التهابی بود. نتایج فوق در مورد بیان نشانگر P63 نیز در ضایعات مذکور به دست آمد ( 05/0>p). بیان P53 در لیکن پلان، در لایه بازال (012/0=p) و سوپرابازال (0001/0>p) و ارتشاح التهابی (003/0=p) بیش از ضایعات لیکنوئید دهانی بود، ولی ارتباط آماری معنی داری از لحاظ بیان P63 برای موارد فوق یافت نشد. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که بین فعالیت دو پروتئین p53 و p63 هماهنگی برای حفاظت مخاط دهان از تاثیرات مخرب التهاب وجود دارد. http://jbums.org/article-1-3835-fa.pdf 2014-06-07 7 13 لیکن پلان ضایعات لیکنوئید دهانی P63 P53 ایمونوهیستوشیمی Expression of P53 and P63 in Oral Lichen Planus and Oral Lichenoid Lesions BACKGROUND AND OBJECTIVE: A few samples of oral lichen planus and lichenoid reactions may be change to malignancy. Histopathological diagnosis is a tool for diagnosis but it is not correct for segregation of these lesions. The aim of this survey was to examine immunohistochemistry expression of P53 and P63 in oral lichen planus and oral lichenoid lesions according to different aetiopathogenesis, clinical behavior and neoplastic changes of these diseases.METHODS: The cross sectional study was done on 80 cases (40 cases of oral lichen planus and 40 cases of oral lichenoid lesions) gotten from pathology department of Babol dental faculty and Shahid Beheshti hospital. Slices gotten from paraffined block stained by P63 and P53 antibody, using immunohistochemical procedure. The percent of stained cells in basal layer, suprabasal layers and inflammatory inflammation was graded. when none of cells were stained (-) the stained cells were included < 10% of the total cell population (+) when the stained cells were included from 10% to 25% of the total cell population (++) when the stained cells were included from 26% to 50% of the total cell population (+++) and (++++) for the stained cells were accounted >50%. The obtained results were assessed and compared.FINDINGS: The expression of P53 in oral lichen planus was more than oral lichenoid lesions, (p0.05). The expression of P53 in oral lichen planus and lichenoid lesions, in basal layer was more than suprabasal layer and inflammatory infiltration and in suprabasal layer was more than inflammatory infiltration. The same result gotten about P63 expression (p<0.05). The rate of P53 in oral lichen planus, in basal layer (p=0.012) suprabasal layers (p<0.0001) and inflammatory infiltration (p=0.003), was more than oral lichenoid lesions, but there was not significant statistical relation between oral lichen planus and oral lichenoid lesions in expression of P63 in basal layer, suprabasal layer and inflammatory infiltration.CONCLUSION: The results showed the coordination activity of P63 and P53 proteins to protect oral mucosa from harmful effects of inflammation. http://jbums.org/article-1-3835-en.pdf 2014-06-07 7 13 Lichen planus Oral lichenoid lesions P53 P63 Immunohistochemistry M Seyedmajidi 1 AUTHOR SH Shafaee 2 AUTHOR M Hejazi 3 AUTHOR M Haji Ahmadi 4 AUTHOR S Siadati 5 AUTHOR
OTHERS_CITABLE اثر عصاره گیاه شیرمال (Euphorbia Helioscopia) بر روی درد حاد و مزمن در موش سوری سابقه و هدف: داروهای مسکن اکثرا عوارض زیادی دارند و نیاز به داروهای جایگزین با عوارض کمتر احساس می شود. شیرمال گیاهی است که مردم استان چهار محال و بختیاری آنرا به اشکال مختلف برای تسکین درد مورد استفاده قرار می دهند و در این تحقیق اثر عصاره الکلی اندام هوایی آن بر کاهش میزان درد حاد و مزمن مورد مطالعه قرار گرفته است.مواد و روشها: این مطالعه مداخله ای بر روی 100 مــوش نر بالغ نژاد Balb/c با محدوده وزنی 3±25 گرم که به 10 گروه ده تایی تقسیم شدند، انجام گردید. گروه 1 آب مقطر و هر کدام از موش های گروه 2 تا 7 به ترتیب 05/0، 1/0، 2/0، 4/0، 2 و 8 میلی گرم در هر موش از عصاره را دریافت کردند. گروه 8، 6 میلی گرم بر کیلو گرم ایپوبروفن، گروه 9، یک میلی گرم بر کیلوگرم نالوکسان و گروه 10 نالوکسان و عصاره را تواما دریافت کردند. مدت زمان واکنش (ثانیه) موش ها تا 30 دقیقه پس از دریافت 20 میکرولیتر فرمالین 5/1% در گروههای دریافت کننده عصاره با نتایج گروه شاهد مقایسه شد. عصاره گیری با استفاده از اتانول 96% به طریق ماسراسیون انجام و توسط تقطیر در خلاء تغلیظ شد. عصاره غلیظ شده در آب مقطر حل و دوز های مختلف عصاره تهیه شد. یافته ها: در 5 دقیقه اول (مرحله درد حاد) بین گروه کنترل و گروه عصاره 8 میلی گرم در هر موش و در 25 دقیقه دوم (مرحله درد مزمن) بین گروه کنترل و گروه عصاره های 1/0 و 8 میلی گرم در هر موش اختلاف معنی دار مشاهده شد (05/0>p). نالوکسان قادر به برگشت دادن اثر ضد درد عصاره نبود. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که عصاره شیرمال دارای اثر مسکنی است که این اثر از طریق سیستم های غیر اوپیوئیدی اعمال می شود. http://jbums.org/article-1-3836-fa.pdf 2014-06-07 14 18 درد گیاهان داروئی موش سوری گیاه شیرمال Effect of Euphorbia Helioscopia Extract on Acute and Chronic Pain in Mice BACKGROUND AND OBJECTIVE: Most of analgesics have side effects and introducing new drugs is essential. Euphorbia helioscopia is a medicinal plant which is used by people in Chaharmahal Bakhtiary province of Iran as a painkiller. This experiment was performed to study the analgesic effect of an alcoholic extract from the aerial parts of Euphorbia helioscopia by formalin test.METHODS: In an experimental study 100 Balb/c mice were divided into 10 groups as follows: group 1 received distilled water, group 2 to 7 received 0.05, 0.1, 0.2, 0.4, 2 and 8mg/mouse of alcoholic extract, respectively. Group 8 received 6 mg/kg ibuprofen, group 9, 1 mg/kg naloxone and group 10 received naloxone and extract. The pain-related behavior was counted for a period of 30 min, following injection of 20 microliter of 1.5% formalin. The data obtained in case groups were compared with the ones in control group. The plant was extracted by maceration method using ethanol 96%. The extract was then concentrated and reconstructed in normal saline to produce different desired concentrations. FINDINGS: In the first 5 minutes (acute period) of the experiment 8mg/mouse of the extract and in the following 25 minutes, 0.1 and 8mg/mouse of the extract reduced pain reaction, compared to control group (p<0.05). Naloxone had no effect on this effect of the extract. CONCLUSION: Euphorbia helioscopia has antinociceptive activity that is not due to interaction with opioid system. http://jbums.org/article-1-3836-en.pdf 2014-06-07 14 18 Pain Medicinal plant Mouse Euphorbia helioscopia M Shirani 1 AUTHOR Z Alibabaei 2 AUTHOR S Kheiri 3 AUTHOR H Shirzad 4 AUTHOR F Taji 5 AUTHOR A Asgari 6 AUTHOR M Rafieian 7 AUTHOR
OTHERS_CITABLE فنوتیپ فعالیت متابولیکی آنزیم سیتوکروم پی CYP3A) 3A) با تجویز میدازولام خوراکی در نمونه ای از داوطلبین سالم مازندرانی سابقه و هدف: آنزیم سیتوکروم پی 3A از مهمترین آنزیمهای کبدی- روده ای است که بیش از 50 درصد داروهای موجود در بازار نیز عمدتاً به وسیله آن متابولیزه و از بدن حذف می شوند. فعالیت متابولیکی این آنزیم به فاکتورهای متعددی بستگی دارد. از آنجائیکه تا کنون مطالعه ای سیستماتیک از فعالیت آنزیم سیتوکروم پی 3Aدر جمعیت ایرانی انجام نگرفته، این مطالعه به منظور بررسی فعالیت داخل بدنی آنزیم فوق با کمک میدازولام (به عنوان پروپ) در داوطلبین سالم مازندرانی انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 100 داوطلب سالم مازندرانی انجام شد. پس از ثبت اطلاعات دموگرافیکی افراد (شامل سن، جنس، وزن)، 10 میلی گرم شربت میدازولام تجویز شد، سپس غلظت پلاسمایی میدازولام در نمونه های خونی جمع آوری شده در زمانهای5/0، 2 و 6 ساعت بعد از تجویز، با استفاده از دستگاه HPLC اندازه گیری شد. با استفاده از نرم افزار کینتیکی P-Pharm، کلیرانس خوراکی میدازولام (CL/F) بعنوان معیاری از فعالیت آنزیم سیتوکروم پی 3A محاسبه گردید. یافته ها: میانگین سنی افراد تحت مطالعه 9/6±5/24 سال بود. 18 نفر زن و بقیه مرد بودند. داوطلبین پس از خوردن میدازولام در تمام موارد حالت خواب آلودگی را تجربه کردند. میانگین کلیرانس خوراکی میدازولام 98/20±22/77 لیتر بر ساعت بود که در خانمها (19/15±79/83 لیتر بر ساعت) بیشتر از آقایان (85/21±68/75 لیتر یر ساعت) بود (001/0>p). حجم ظاهری انتشار کلی 44/50 ±65/312 لیتر و نیمه عمر حذف 68/0±96/2 به دست آمد. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که فعالیت آنزیم سیتوکروم پی 3A در افراد ما در حد متوسط و طبیعی می باشد و کلیرانس خوراکی میدازولام در خانمها نیز بیشتر از آقایان می باشد. http://jbums.org/article-1-3838-fa.pdf 2014-06-07 19 25 فنوتیپ CYP3A میدازولام کلیرانس متابولیسم کبدی Phenotyping of CYP3A by Oral Midazolam in Healthy Mazandarani Volunteers (Iran) BACKGROUND AND OBJECTIVE: CYP3A is responsible for hepatic microsomal metabolism of more than 50% of drugs which are its specific substrate. Metabolic activity of this enzyme depends on several factors. Since it has not been done a systematic study of the enzyme activity in Iranian population, this study was conducted to investigate the enzyme activity in a small sample of Mazandarani population (from north of Iran) using midazolam (MDZ) blood levels as an important probe.METHODS: This study was done on 100 Mazandarani healthy volunteers. After recoding individual information (age, sex and weight), subjects were given 100 ml syrup containing 10 mg midazolam. Blood samples were taken after 0.5, 2 and 6 hr after drug administration and plasma concentrations of midazolam were measured using HPLC method. Oral clearance of midazolam (CL/F) as criteria of the enzyme activity was assessed using P-Pharm software.FINDINGS: The mean (SD) of age was 24.5 ± 6.9 years. Eighteen persons were female. All the subjects experienced some degrees of sedation. The mean (SD) of clearance of MDZ was 77.22 ± 20.98 l/h and clearance of MDZ in female (83.79 ± 15.19 l/h) was higher than male (75.68 ± 21.85l/h) (p<0.001). Total volume of distribution (Vd) and elimination half life were 312.65 ± 50.44 and 2.96 ± 0.68, respectively.CONCLUSION: According to the results, a normal phenotype of CYP3A activity was observed in the Iranian participants in this study. The clearance of oral MDZ and/or CYP3A activity is higher in female subjects than in males. http://jbums.org/article-1-3838-en.pdf 2014-06-07 19 25 Phenotype of CYP3A Midazolam Clearance Hepatic metabolism MR Shiran 1 AUTHOR S , Gharooee Ahangar 2 AUTHOR SH Rostamkolaee 3 AUTHOR AA Sefidgar 4 AUTHOR M Baradaran 5 AUTHOR M Hashemi 6 AUTHOR M Baleghi 7 AUTHOR AA Moghadamnia 8 AUTHOR
OTHERS_CITABLE نقش پلی مورفیسم کدون 10 ژن TGF-β1در بیماران مبتلا به عفونت مزمن هپاتیت C سابقه و هدف: فاکتور رشد (Transforming Growth Factor-Beta 1 (TGF-β دارای نقش مهاری در هموستاز پاسخ ایمنی سلولهای T و سلول های T تنظیمی است و عامل تنظیم کننده پاسخ ایمنی بر ضد عفونت های ویروسی می باشد. کدون شماره 10 این پروتئین در پپتید نشانه آن واقع شده و در فرایند ترشح سایتوکاین ایفای نقش می نماید. این مطالعه به منظور بررسی پلی مورفیسم لوسین- پرولین کدون 10 TGF-β در بیماران مبتلا به عفونت مزمن هپاتیت C انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه مورد- شاهدی بر روی 112 بیمار مبتلا به هپاتیت C مزمن و 122 نفر شاهد سالم انجام گردید. توالی ژن TGF-β1 به روش PCR تکثیر شد و ژنوتیپ افراد دو گروه با روش (Restriction Fragment Length Polymorphism (RFLP با آنزیم محدود کننده MspA1I مورد مقایسه قرار گرفت. یافته ها: در مورد کدون 10 فراوانی ژنوتیپ CT در هر دو گروه بیماران و شاهد سالم نسبت به دو حالت دیگر CC و TT بیشتر گزارش شد. بطوریکه ژنوتیپ های CT،CC وTT در بیماران به ترتیب 50%، 6/19% و4/30% و در افراد سالم به ترتیب 59%،9/13% و 1/27% مشاهده گردید و اختلاف معنی داری میان گروه بیماران و شاهد یافت نشد. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که هیچ ارتباطی میان پلی مورفیسم ژن کد کننده این پروتئین با حساسیت افراد نسبت به عفونت مزمن هپاتیت C وجود ندارد. http://jbums.org/article-1-3839-fa.pdf 2014-06-07 26 33 هپاتیت C سایتوکاین پلی مورفیسم Role of TGF-β1 Codon 10 Polymorphism in Chronic Hepatitis C Patients BACKGROUND AND OBJECTIVE: Transforming growth factor beta (TGF-β) has an inhibitory role in homeostasis of T-cell response and regulatory T cells and regulation of immune response against viral infections. Codon 10 of protein is located in the signal peptide and involved in secretion of cytokine. The aim of this study was to investigate the association of leu-pro polymorphism of codon 10 and hepatitis C susceptibility in patients.METHODS: This case-control study was performed on 112 chronic hepatitis C patients and 122 healthy control subjects. TGF-β1 gene was amplified with PCR method and genotypes were determined using Restriction Fragment Length Polymorphism (RFLP) with MspA1I restriction enzyme.FINDINGS: The frequency of CT genotype in both groups was higher than CC and TT. Genotyping results for CC, CT and TT states in patients was 50%, 19.6% and 30.4% and in healthy controls was 59%, 13.9% and 27.1% respectively. We found no significant difference between patients and healthy controls according to codon 10 polymorphism. CONCLUSION: According to the results of this study, no relationship was found between this protein’s genetic variations and chronic hepatitis C infection susceptibility. http://jbums.org/article-1-3839-en.pdf 2014-06-07 26 33 Hepatitis C Cytokine Polymorphism P Azimzadeh 1 AUTHOR SR Mohebbi 2 AUTHOR S Romani 3 AUTHOR SH Kazemian 4 AUTHOR H irtalebi 5 AUTHOR M Vahedi 6 AUTHOR F Derakhshan 7 AUTHOR MR Zali 8 AUTHOR
OTHERS_CITABLE پاسخ ایمنی به واکسن هپاتیت B در نوزادان نارس سابقه و هدف: یک سوم جمعیت دنیا شواهد سرولوژیک ابتلا به عفونت اخیر یا گذشته ویروس هپاتیت (B (HBV دارند. انجام واکسیناسیون هپاتیت B در نوزادان یک استراتژی حیاتی برای کاهش مرگ و میر ناشی از عفونت با این ویروس در سطح دنیا می باشد. با توجه به اهمیت بیماری هپاتیت B و کاهش احتمالی پاسخ به واکسیناسیون هپاتیت B در نوزادان نارس، این مطالعه به منظور بررسی پاسخ ایمنی به واکسن هپاتیت B در نوزادان نارس انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه از نوع همگروهی با نمونه گیری به روش آسان بر روی 71 نوزاد نارس با سن حاملگی کمتر از 37 هفته و وزن هنگام تولد کمتر یا مساوی 2000 گرم و 72 نوزاد رسیده با سن حاملگی 37 هفته یا بیشتر و وزن تولد 2500 گرم یا بیشتر انجام شد. هر دو گروه نوزادان نارس و رسیده که حداقل سه نوبت واکسن هپاتیت B دریافت داشته و 24-12 ماه از تولد آنها گذشته بود، وارد مطالعه شدند. از بیماران هر دو گروه نمونه خون جهت اندازه گیری تیتر آنتی بادی ضد واکسن هپاتیت B گرفته شد و آنتی بادی به روش ELISA اندازه گیری و تیتر آنتی بادی 10mIU/ml ≤ پاسخ ایمنی به واکسن محسوب گردید و دو گروه از نظر پاسخ به واکسن هپاتیت B براساس سن حاملگی، جنس و وزن هنگام تولد مورد مقایسه قرار گرفتند. یافته ها: همه نوزادان گروه نارس (71 نفر) و نوزادان رسیده (72 نفر) به واکسن پاسخ نشان دادند. پاسخ به واکسیناسیون ارتباطی با سن حاملگی (0.112-=r و 182/0=p) و وزن تولد (136/0-=r و 106/0=p) نداشت. متوسط تیتر آنتی بادی در نوزادان نارس mIU/ml 660±409.3 و در نوزادان رسیده mIU/ml 565.4±567.9 بود (256/0=p). در گروه نوزادان نارس تفاوت معنی داری از نظر متوسط تیتر آنتی بادی بین نوزادان با وزن تولد پایین (2000-1500 گرم) و وزن تولد خیلی پایین (1500-1000 گرم) و وزن تولد فوق العاده پایین (کمتر از 1000 گرم) وجود نداشت (316/0=p). در نوزادان نارس تفاوت آماری از نظر متوسط تیتر آنتی بادی بین پسرها و دخترها وجود نداشت (368/0=p) ولی در نوزادان رسیده پسرها متوسط تیتر آنتی بادی بالاتری نسبت به دخترها داشتند (007/0=p). نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که پاسخ به واکسیناسیون بر علیه ویروس هپاتیت B در نوزادان نارس به اندازه نوزادان رسیده موثر بوده است. http://jbums.org/article-1-3840-fa.pdf 2014-06-07 34 39 ویروس هپاتیت ب واکسیناسیون هپاتیت ب پاسخ ایمنی به واکسن هپاتیت ب Immune Response in Preterm Infants to Hepatitis B Vaccine BACKGROUND AND OBJECTIVE: Nearly one third of the worlds population has serologic evidence of past or present infection with the hepatitis B virus (HBV). The newborn hepatitis B immunization is a critical strategy to reduce the global morbidity and mortality associated with hepatitis B. There are many studies in favor of less immune response to hepatitis B vaccine in preterm than term infants. This study was performed to evaluate the immune response in preterm infants to Hepatitis B vaccine.METHODS: This cohort was done on 71 preterm neonates with gestational age less than 37 weeks and birth weight equal or less than 2000 gram and 72 term neonates with gestational age equal or more than 37 weeks and birth weight equal or more thon 2500 gram. Sampling method was simple. Excluding criteria was including neonates of HBsAg positive mothers, infants who received less than 3 dose of vaccine and infants who received immunoglobulin or blood products. In both preterm and term groups sampling for anti-HBs was done and titer of >10 mIU/mL considered as immune response to hepatitis B vaccine. Two groups were compared according to gestational age, sex and birth weight. FINDINGS: Neonates in both preterm and term groups shown 100% response to vaccination. Immune response to vaccination have no correlation with gestational age (r=-0.112, p=0.182) and birth weight (r=-0.136, p=0.106). Mean anti HBS titer was 660±409.3 mIU/mL in preterm group and 565.4±567.9 mIU/mL in term group that showed no significant difference. In preterm group mean anti-HBs titer showed no significant difference (p=0.316) between low birth weight (1500-2000 gram), very low birth weight (1000-1500 gram) anal extremely low birth weight (<1000 gram) in preterm group. Mean anti-HBs titer show no significant difference between male and female (p=0.368), but in term group this difference was significant (p=0.007).CONCLUSION: In our study, immune response to hepatitis B vaccination was similar (100%) in preterm and term infants. http://jbums.org/article-1-3840-en.pdf 2014-06-07 34 39 Hepatitis B viruse Vaccine Immune response Y Zahedpasha 1 AUTHOR M Ahmadpour Kacho 2 AUTHOR M , Pour Nasrollah 3 AUTHOR A Bijani 4 AUTHOR H Saadat 5 AUTHOR A Mazloumi 6 AUTHOR
OTHERS_CITABLE اثر تحریک تاخیری گیرنده سیگما -1 بر ایسکمی مغزی مدل آمبولیک در موش صحرایی سابقه و هدف: آگونیست های اختصاصی گیرنده های سیگما اثرات محافظت نورونی بر ایسکمی مغزی در مدل های انسداد دائم یا موقت شریان مغزی میانی دارند. اثر محافظت نورونی آگونیست های گیرنده سیگما در مدل آمبولیک سکته مغزی تاکنون گزارش نشده است که مطالعه حاضر به بررسی این موضوع پرداخته است.مواد و روشها: در این مطالعه 24 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار در محدوده وزنی 300-250 گرم به طور تصادفی به سه گروه 8 تایی کنترل، درمان و شم جراحی تقسیم شدند. ایسکمی مدل آمبولیک با تزریق 20 میلی متر (5 میکرولیتر) لخته طبیعی از قبل آماده شده به داخل شریان مغزی میانی ایجاد شد. در گروه شم به جای لخته سالین تزریق شد. حیوانات مبتلا به سکته مغزی با اگونیست گیرنده سیگما-1(PRE-084) (10mg/kg i.p) یا حلال (سالین) در 3 و 24 ساعت بعد از جراحی درمان شدند. سپس حجم انفارکتوس و اختلالات نورولوژیک 48 ساعت بعد از القای سکته اندازه گیری و مورد مقایسه قرار گرفت. یافته ها: حجم انفارکتوس در گروه درمان با PRE-084 و کنترل به ترتیب 65/1±8/11 و 19/2±45/26 درصد بود (001/0>p). همچنین عملکرد نورولوژیک حسی و حرکتی حیوانات تحت درمان با دارو بهبود یافت (001/0>p). نتیجه گیری: یافته های این مطالعه نشان داد که اگونیست گیرنده سیگما-1 در مدل آمبولیک سکته مغزی که شباهت زیادی به سکته بالینی داشته و اثر محافظت نورونی دارد. http://jbums.org/article-1-3841-fa.pdf 2014-06-07 40 47 اگونیست سیگما ایسکمی مغزی مدل آمبولیک محافظت نورونی Effect of Delayed Stimulation of Sigma-1 Receptor on Embolic Model of Cerebral Ischemia in Rat BACKGROUND AND OBJECTIVE: It has been reported that selective sigma receptor agonists have neuroprotective properties in permanent or transient models of middle cerebral artery (MCA) occlusion. Neuroprotective effects of sigma receptor agonists in the embolic model of stroke have not yet been reported which were investigated in the current study.METHODS: In this experiment, 24 male Wistar rats (250-300 gr) were randomly categorized to 3 groups including control, treatment and sham. Embolic ischemia was induced by injection of 20 mm (5 µl) natural clot into MCA and in sham-operated animals 5 µl saline was injected. Animals then were treated with the sigma-1 receptor agonist PRE-084 (10mg/kg i.p) vehicle (saline) 3h and 24h after stroke. Infarct volume and neurological deficits were conducted at 48h after stroke induction and compared.FINDINGS: Infarct volume in PRE-084 treated or control groups were 11.8±1.65 and 26.45±2.19, respectively (p<0.001). Treatment with PRE-084 also improved neurologic motor and sensory behaviours (p<0.001).CONCLUSION: The findings of the present study suggest the neuroprotective effects of sigma-1 receptor agonists in the embolic model of stroke, which is very resemble to ischemic stroke in clinic. http://jbums.org/article-1-3841-en.pdf 2014-06-07 40 47 Sigma agonist Embolic model of cerebral ischemia Neuroprotection M Allahtavakoli 1 AUTHOR A Shamsizadeh 2 AUTHOR N Jarrott 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE اثر حفاظتی عصاره بخش های هوایی اسکلروفولاریا استریاتا در برابر نفروتوکسیسیتی ناشی از کادمیوم و جیوه در موش سابقه و هدف: بسیاری از این آلاینده ها از طریق افزایش تولید رادیکال های آزاد اکسیژن در بافت ها، سبب نفروتوکسیستی در انسان ها و حیوانات آزمایشگاهی می شوند. ترکیبات آنتی اکسیدانی موجود در گیاهان دارویی کاندیدهای مناسبی برای حفاظت در برابر مسمومیت ناشی از این مواد می باشند. در این مطالعه برای اولین بار اثر حفاظتی عصاره الکلی بخش های هوایی گیاه اسکلروفولاریا استریاتا (معروف به تشنه داری) بر نفروتوکسیسیتی ناشی از کادمیوم و جیوه مورد ارزیابی قرار گرفت.مواد و روشها: این مطالعه بر روی 42 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار در محدوده وزنی 250–200 گرم انجام شد. موشها برای دریافت دوزهای مناسبی از کلریدکادمیوم (3mg/kg، گروه Cd)، کلرید جیوه ( 1.5mg/kg، گروه Hg)، عصاره اسکلروفولاریا استریاتا( 400mg/kg، گروه Ss)، کلرید کادمیوم+ عصاره (گروه CS)، کلرید جیوه+ عصاره (گروه HS) و سرم فیزیولوژیک (گروه CT) به مدت 8 روز، بصورت تصادفی به شش گروه، (هفت تایی) تقسیم شدند. در پایان روز هشتم نمونه های خونی تهیه و نفروتوکسیسیتی کلیوی توسط اندازه گیری غلظت سرمی اوره، کراتینین، ازت اوره خون (BUN) و اسیداوریک ارزیابی شد. یافته ها: در مقایسه با گروه کنترل مصرف عصاره به تنهایی، سبب کاهش معنی داری در مقدار اوره و BUN خون گردید. درمان با عصاره سبب کاهش معنی داری در افزایش اوره، کراتینین، BUN و اسیداوریک ناشی از کادمیوم شد. در مقایسه با گروه کنترل کلرید جیوه مقدار اوره و BUN خون را کاهش داد اما مقدار اسیداوریک و کراتینین را بالا برد. درمان با عصاره نفروتوکسیسیتی ناشی از کلرید جیوه را کاهش داد. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که گیاه اسکلروفولاریا استریاتا ممکن است دارای اثر حفاظتی در برابر نفروتوکسیسیتی ناشی از فلزات سنگینی مثل کادمیوم و جیوه می باشد. http://jbums.org/article-1-3842-fa.pdf 2014-06-07 48 53 اسکلروفولاریا استریاتا نفروتوکسیسیتی جیوه کادمیوم Protective Effect of Aerial Parts Extract of Scrophularia Striata on Cadmium and Mercury-Induced Nephrotoxicity in Rat BACKGROUND AND OBJECTIVE: Most of these contaminants, by increased production of free radicals of oxygen, cause nephrotoxicity in human and experimental animals. Anti-oxidant structures existing in the medicinal plants are suitable candidates for protection against poisoning by these substances. In the present research, for the first time, the effect of the alcoholic juice of the aerial sections of scrophularia striata (Teshnehdaru) on nephrotoxicity caused by cadmium and mercury is investigated.METHODS: Forty two male Wistar rats (200-250 g) were randomly divided into 6 groups (n=7) to receive a daily corresponding dose of cadmium chloride (3mg/kg, i.p., group Cd), mercuric chloride (1.5mg/kg, i.p., group Hg), extract of Scrophularia striata (400 mg/kg, i.p., group Ss), combination extract and cadmium chloride (CS), combination extract and mercury chloride (HS) and normal saline as control (CT). At the end of the 8 day blood samples were collected and nephrotoxicity was evaluated by measuring serum urea, serum creatinine, blood urea nitrogen (BUN) and uric acid concentration. FINDINGS: Administration of hydroalcoholic extract of Scrophularia striata induced a significant decrease urea and uric acid compared with control group. Cd- induced increases in urea, creatinine, BUN and uric acid were significantly reduced by treatment with extract. In compared with control group in Hg group uric acid and creatinine increased but urea and BUN decreased. Treatment with extract improved nephrotoxicity. CONCLUSION: The results showed that scrophularia striata may have a protective effect against heavy metal induced nephrotoxicity. http://jbums.org/article-1-3842-en.pdf 2014-06-07 48 53 Scrophularia striata Nephrotoxicity Mercury Cadmium M Zaheri 1 AUTHOR S Ebrahimi Vosta Kalai 2 AUTHOR J Cheraghi 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE ارتباط عفونت پاپیلوما ویروس انسانی با کارسینوم سلول سنگفرشی مری سابقه و هدف: پاپیلوما ویروس انسانی (HPV) در ایجاد سرطان قسمتهای مختلف بدن نظیر سرویکس و حفره دهان نقش کلیدی بازی می کند. اپی تلیوم سنگفرشی مری بافت مستعدی برای عفونت با HPV است. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط عفونت پامیلوما ویروس با کارسینوم سلول سنگفرشی مری انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مورد- شاهدی بر روی 40 نمونه سرطان مری و 40 نمونه بافت غیر سرطانی از بیماران مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی ساری در طی سالهای 87-1380 انجام شد. پس از استخراج DNA نمونه ها، وجود و ژنوتیپ HPV به کمک پرایمرهای اختصاصی به روش PCR بررسی شد. یافته ها: از 40 نمونه بافتی سرطان سلول سنگفرشی مری (SCC) پانزده نمونه (5/37%) حاوی HPV-DNA بودند، در حالیکه تنها 5 نمونه (5/12%) از نمونه های بافتی گروه شاهد از نظر HPV مثبت بود (03/0=p). شایعترین ژنوتیپهای HPV در گروه بیماران مبتلا به ESCC شامل HPV16 و HPV45، هریک 6 نمونه (15%) و در گروه شاهد HPV16 سه نمونه (5/7%) و HPV45 دو نمونه (5%) بود. وجود همزمان HPV16 و HPV45 فقط در سه نمونه از بافتهای مربوط به سرطان سنگفرشی مری مثبت بود. ارتباطی بین ژنوتیپ HPV، سن، جنس، stage و grade تومور سلول سنگفرشی مری وجود نداشت. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که ممکن است پاپیلوما ویروس انسانی یک عامل خطرساز برای بروزسرطان مری بشمار آید. http://jbums.org/article-1-3843-fa.pdf 2014-06-07 54 59 سرطان سلول سنگفرشی مری پاپیلوما ویروس انسانی پی سی آر Correlation of Human Papillomavirus Infection with Esophageal Squamous Cell Carcinoma BACKGROUND AND OBJECTIVE: Human Papillomavirus (HPV) plays an important role in the genesis of cancers of cervix and oral cavity. Squamous epithelium of esophagus is an appropriate site for HPV infection. The aim of this study was to determine the correlation of this infection with esophageal squamous cell carcinoma (ESCC).METHODS: In a case-control study forty cases of ESCC and forty controls with nonmalignant specimens from the patients referred to Imam Khomeini hospital–Sari (Mazandaran, Iran) during eight years (2001-2008) were enrolled. Extracted DNAs from the specimens were analyzed for HPV DNA with the commercial kits available for HPV.FINDINGS: Fifteen (37.5%) cases of ESCC and 5 (12.5%) specimens of controls were positive for HPV DNA (p=0.03). The most common genotypes in the ESCC patients and control group were HPV16 & HPV45 (each 15% for ESCC patients HPV16 7.5% and HPV45 five percent for the controls). There was no significant difference for HPV genotype and patient’s age, sex or tumor’s stage and grade.CONCLUSION: HPV may be counted as an important risk factor for ESCC in northern region of Iran. http://jbums.org/article-1-3843-en.pdf 2014-06-07 54 59 Human papillomaviruses Esophageal squamous cell carcinoma Polymerase chain reaction (PCR) O Emadian 1 AUTHOR F Naghshvar 2 AUTHOR AR Rafiei 3 AUTHOR E Maleki 4 AUTHOR J Torabizadeh 5 AUTHOR Rezaei Far 6 AUTHOR
OTHERS_CITABLE مانومتری آنورکتال بعنوان ابزار تعیین لزوم بیوپسی رکتوم در کودکان مبتلا به یبوست مزمن شدید سابقه و هدف: یبوست یکی از شایعترین اختلالات دستگاه گوارش کودکان است. مانومتری آنورکتال، ابزار غیر تهاجمی جهت تعیین علت آن می باشد. هدف از این مطالعه مشخص کردن یافته های این ابزار و ارتباط آن با برخی از علائم بالینی و تعیین لزوم بیوپسی رکتوم می باشد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی در مدت 2 سال (1389-1387) بر روی 192 کودک 6 ماهه تا 12 ساله مبتلا به یبوست مزمن در بیمارستان کودکان امیرکلا انجام شد. برای بیماران مقاوم به درمان، مانومتری انجام شد. ارتباط بی اختیاری مدفوع، رفتار نگه داشتن مدفوع با رفلکس مهاری آنورکتال (RAIR)، تونیسیته اسفنگتر داخلی آنال و لزوم بیوپسی رکتوم، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: میانگین سنی بیماران 5/27±1/48 ماه بود. RAIR در 177 بیمار (2/92%) مثبت و در 15 بیمار (8/7%) منفی بوده است. میانگین تونیسیته اسفنگتر داخلی آنال cmH2O 34.1±19.9 بوده است. تمام بیماران با بی اختیاری مدفوع، RAIR مثبت بودند، همچنین تمام بیماران با رفتار نگه داشتن مدفوع نیز RAIR مثبت بودند. در 6 مورد بیوپسی رکتوم لازم شد که در 4 مورد بیماری هیرشپرونگ تأئید گردید (08/2% بیماران) و در این 4مورد، RAIR به طور کامل مشاهده نشد. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد، اگرچه در اکثر مبتلایان به یبوست مزمن شدید، RAIR مثبت است، ولی وجود بیماری هیرشپرنگ خصوصاً در بیماران بدون بی اختیاری مدفوع و رفتار نگه داشتن مدفوع منتفی نیست و مانومتری آنورکتال در این گروه خاص جهت انتخاب آنها برای بیوپسی رکتوم مفید است. http://jbums.org/article-1-3844-fa.pdf 2014-06-07 60 66 کودکان یبوست مانومتری رکتوم Anorectal Manometry as a Tool to Determine the Necessity of Rectal Biopsy in Children with Severe Chronic Constipation BACKGROUND AND OBJECTIVE: Constipation is one of the most common disorders of gastrointestinal tract in children. Anorectal manometry (AM) is a non-invasive procedure to determine its etiology. The aim of this study was to present the findings of this diagnostic procedure and relationship between clinical manifestations and determining the necessity of rectal biopsy. METHODS: This cross-sectional study was performed on 192 children with chronic constipation aged between 6 months to 12 years during 2008-2010 at Amirkola children’s hospital. For unresponsive cases to treatment, AM was performed. The association of fecal incontinency (FI) and withholding status, with recto anal inhibitory reflex (RAIR), internal anal sphincter tonicity (IAT) and necessity of rectal biopsy was analyzed.FINDINGS: The mean age of patients was 48.1±27.5 months. RAIR was present in 177 cases (92.2%) and absent in 15 cases (7.8%). The mean IAT was 34.1±19.9 cmH2O. All of the cases with history of FI were RAIR positive (p=0.04) and cases with history of withholding were RAIR positive too (p=0.607). Out of the 6 cases with rectal biopsy, in 4 patients Hirschsprung’s Disease (HD) was proved (2.08% of cases) that in these 4 cases, RAIR was not completely present.CONCLUSION: This study shows that although RAIR is present in the majority of severe chronic constipated patients, but HD is not ruled out specially in patients without FI and withholding and AM is beneficial in this specific group, for choosing them for probable rectal biopsy. http://jbums.org/article-1-3844-en.pdf 2014-06-07 60 66 Children Constipation Manometry Rectum MR Esmaeili-Dooki 1 AUTHOR S Mehrabani Tabari 2 AUTHOR A Hadipour 3 AUTHOR A Bijani 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE مقایسه میزان توده استخوانی در زنان مبتلا به گاستریت مزمن ناشی از هلیکوباکترپیلوری با زنان سالم سابقه و هدف: استئوپروز و شکستگی های ناشی از آن، علل مهم ناتوانی در زنان خصوصا در سنین سالمندی است. شناسایی عوامل بروز استئوپروز و اصلاح آنها در پیشگیری شکستگی موثر می باشد. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط بین عفونت هلیکوباکترپیلوری و کاهش دانسیته استخوان در زنان انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 42 بیمار زن که بعلت علائم دیسپپسی تحت گاستروسکپی تشخیصی قرار گرفته و تشخیص گاستریت مزمن بعلت هلیکوباکترپیلوری با انجام بیوپسی و رویت هلیکوباکترپیلوری در نمونه بافتی یا آزمایش سرولوزی تائید شده بود با 52 شاهد زن بدون علائم گوارشی انجام شد. افراد تحت مطالعه از نظر دانسیته استخوان مورد بررسی قرار گرفتند. دانسیته استخوان در ناحیه فقرات کمری (Spine BMD grm/cm2) و استخوان ران(Femoral neck BMD gr/cm2) در کل بیماران دو گروه و نیز در بیماران و شاهدان بر حسب سن مورد مقایسه قرار گرفت. یافته ها: میانگین سنی بیماران 2/9±6/51 سال و شاهدان 5/6±7/51 سال بود. میانگین دانسیته فقرات کمری و استخوان ران در دو گروه تفاوتی نداشت. در افراد کمتر از 50 سال سطح دانسیته فقرات کمری در بیماران کمتر از شاهدان و سطح دانسیته استخوان ران بیشتر از شاهدان بود. اختلاف معنی داری بین دانسیته استخوانها در گروه مورد و شاهد به تفکیک سنی زیر 50 سال و 50 سال به بالا نیز دیده نشد اما دانسیته فقرات کمری در بیماران کمتر از 50 سال بطور معنی داری کمتر از بیماران 50 سال به بالا بود (017/0=p). در شاهدان نیز این اختلاف دیده نشد. نتیجه گیری: یافته های این مطالعه نشان داد که التهاب ناشی از عفونت هلیکوباکترپیلوری بر دانسیته استخوان ناحیه ران اثر منفی ندارد. اما ممکن است بر دانسیته فقرات کمری در زنان کمتر از 50 سال اثرات منفی داشته باشد. مطالعات بیشتر با تعداد نمونه زیادتر برای تائید یافته های فوق لازم است. http://jbums.org/article-1-3845-fa.pdf 2014-06-07 67 72 گاستریت مزمن هلیکوباکترپیلوری دانسیته استخوان Bone Mineral Density (BMD) in Women with Helicobacter Pylori (HP) Induced Chronic Gastritis in Comparison with Healthy Women BACKGROUND AND OBJECTIVE: Osteoporosis and bone fracture consequence to it is an important cause of disability particularly in the elderly women. Identifying the causes of osteoporosis and its treatment is important in fracture prevention. The present study was parformed to determine the relationship between helicobactor pylori infection (HP) and ostoporosis in the women.METHODS: In this cross sectional study, forty-two women with clinical features of dyspepsia due to HP– induced chronic gastritis confirmed by gastroscopy and biopsy were compared with 52 healthy control women without dyspepsia. Bone mineral density (BMD) was assessed by dual energy x-ray absorptiometry (DXA). Femoral neck BMD gr/cm2 and spine BMD gr/m2 were compared between whole number of two groups as well as between patients and controls according to age. FINDINGS: The mean age of patients and controls were 51.6± 9.2 and 51.7± 6.5 years, respectively. There were no significant differences in mean spine and femoral neck BMD between the whole numbers of patients and controls. But in groups aged 50 and /=50 years with those aged < 50 years demonstrated a significant difference only in patients for spine BMD (p=0.017) but not in the controls.CONCLUSION: These findings indicate that HP-induced inflammation has no adverse effect over femoral neck BMD but has negative effect on spine BMD in women aged >/=50 years. Further studies with larger samples are needed to confirm these findings. http://jbums.org/article-1-3845-en.pdf 2014-06-07 67 72 Chronic gastritis Helicobacter pylori Bone mineral density AA Abravesh 1 AUTHOR J Shokri Shirvani 2 AUTHOR A Bijani 3 AUTHOR B Heidari 4 AUTHOR E Shafigh 5 AUTHOR
OTHERS_CITABLE فراوانی توزیع گروه های خونی ABO و Rh در بیماران مبتلا به ریفلاکس معدی مروی سابقه و هدف: ریفلاکس یکی از شایعترین اختلالات گوارشی است که به صورت سوزش سر دل تظاهر می یابد. ارتباط بین عفونت با هلیکوباکترپیلوری با گروههای خونی و فراوانی توزیع گروه های خونی در بیماریهای مختلف گوارشی مطالعه شده است. اما با توجه به اینکه اطلاعات بسیار اندکی در مورد ارتباط ریفلاکس با گروههای خونی وجود دارد. این مطالعه به منظور بررسی فراوانی توزیع گروه های خونی در ریفلاکس و عوارض ناشی از آن انجام شده است.مواد و روشها: این مطالعه تحلیلی بر روی 175 بیمار مبتلا به ریفلاکس معدی - مروی که سوزش سر دل بیش از سه روز در هفته و بیش از سه ماه در سال را گزارش نموده و به درمانگاه گوارش مرکز آموزشی و درمانی امام خمینی (ره) ارومیه درطی 12ماه مراجعه کرده بودند، انجام شد. اطلاعات آنها شامل سن، جنس در چک لیست ثبت شد. پس از تعیین گروه خونی و Rh نتایج بدست آمده از گروه های خونی، Rh، سن و جنس به کدهای عددی تبدیل شده وبا فراوانی گروه های خونی در استان آذربایجان غربی مقایسه شد. یافته ها: در این مطالعه از 175 بیمار مبتلا به ریفلاکس معدی مروی 92 نفر (6/52%) مذکر و 83 نفر (4/47%) مونث و میانگین سن بیماران99/12± 14/39 سال بود. 72 نفر (1/41%) از بیماران گروه خونی +A، دو نفر (1/1%) گروه خونی –A، بیست و هفت نفر ( 4/15%) گروه خونی+ B، سه نفر (7/1%) گروه خونی-B، دوازده نفر (9/6%) گروه خونی +AB، یک نفر (6/0%) گروه خونی-AB، چهل و نه نفر (28%) گروه خونی +O و 9 نفر (2/5%) گروه خونی -O منفی داشتند. از34000 نفر افراد سالم، 11216 نفر (2/33%) گروه خونی +A و 10219 نفر (2/30%) گروه خونی +O، نوزده درصد این افراد گروه خونی +B ، هفت درصد افراد سالم گروه خونی +AB، یک درصد از بیماران مبتلا به ریفلاکس و 1% افراد سالم دارای گروه خونی -AB بودند. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد در بیمارانی که دچار ریفلاکس می باشند. گروه خونی +A بیشترین فراوانی را دارد و در مقایسه گروههای خونی افراد مبتلا با فراوانی گروههای خونی در استان آذربایجان غربی ارتباط معنی داری بین گروههای خونی افراد مبتلا و سالم یافت نشد. http://jbums.org/article-1-3846-fa.pdf 2014-06-07 73 77 ریفلاکس معدی – مروی سیستم گروه خونی ABO سیستم گروه خونی Rh Frequency of ABO and Rh Blood Groups in Gastro Esophageal Reflux Disease BACKGROUND AND OBJECTIVE: Gastro esophageal reflux disease (GRED) is one of the most common digestive disorders. The relationship between H. Pylori infection and blood groups has been demonstrated. Frequency of blood groups was investigated in many gastrointestinal diseases. Since there is no considerable information about the relationship between blood groups and gastroesophageal reflux, in this study we examine the frequency of ABO and Rh group system with gastroesophageal reflux.METHODS: In this analytic-descriptive study, patients with gastro esophageal reflux disease that attended in Urmia Imam university hospital digestive clinic after verifying the reflux (pyrosis three times a week for more than three months) enrolled in study and after determining age and sex referred to the laboratory for determining the ABO blood group and Rh factor. Collected data from the blood groups, Rh, age and sex convert to the numerical codes and compare with frequency of blood groups in west Azarbaijan. FINDINGS: In this study 175 patients, 92 male (52.6%) and 83 female (47.4%) have been studied. Mean age of patients was 39.14±12.99 years. Seventy two patients (41.1%) were A+, 2 (1.1%) patients were A-, 27 (15.4%) were B+, 3 (1.7%) were B-, 12 (6.9%) patients were AB+, 1 patient (0.6%) was AB with negative Rh and 49 patients (28%) were O+ and 9 patients (5.2%) were O- blood group. Among 34000 blood donors, 11216 (33.2%) was A+, 10219 (30.2%) was O+, 19% was B+, 7% was AB+ and 1% was AB-.CONCLUSION: This study shows there is a high frequency of A+ blood group in gastroesophageal reflux patients. According to these results there is no correlation between gastroesophageal reflux disease and ABO and Rh blood group systems. http://jbums.org/article-1-3846-en.pdf 2014-06-07 73 77 Gastroesophageal Reflux ABO blood- group system Rh-Hr blood-group system M Sadreddini 1 AUTHOR Y Rasmi 2 AUTHOR T Maleki 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان های ژنیکولوژیک قبل و بعد از شیمی درمانی سابقه و هدف: کانسرهای ژنیکولوژیک از مباحث مهم انکولوژی و پزشکی اجتماعی هستند. به کمک سنجش کیفیت زندگی مبتلایان به کانسر می توان میزان تاثیر درمان و مداخلات حمایتی را در این بیماران ارزیابی نمود. لذا این مطالعه به منظور بررسی کیفیت زندگی و زیر گروههای آن در بیماران مبتلا به کانسر های ژنیکولوژیک قبل و بعد از شیمی درمانی و عوامل مرتبط با آن انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 54 نفر از بیماران مبتلا به کانسر ژنیکولوژیک که به روش نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند، انجام شد. اطلاعات بوسیله دو پرسشنامه دموگرافیک و FACT-G جهت سنجش کیفیت زندگی از طریق مصاحبه حضوری قبل از درمان و 3 ماه پس از درمان بدست آمد و کیفیت زندگی در 4 زیر گروه سلامت جسمانی، سلامت اجتماعی، خانوادگی، سلامت عاطفی و سلامت عملکردی ارزیابی شد. حداقل نمره صفر و حداکثر نمره کیفیت کلی زندگی 108 می باشد. یافته ها: میانگین سنی بیماران 80/13±70/54 سال بود. میانگین نمره سلامت جسمانی، اجتماعی-خانوادگی، عاطفی، عملکردی و کیفیت کلی زندگی بعد از درمان 38/16±68/71، نسبت به قبل از درمان 48/18±69/61 بالاتر بود (05/0>p). بین سن بیماران و کیفیت کلی زندگی بعد از درمان ارتباط وجود داشت (001/0=p و 42/0 -=r). بین وضعیت تاهل، تحصیلات، شغل، وضعیت اقتصادی و نوع کانسر با کیفیت زندگی ارتباط آماری معنی داری وجود نداشت. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که درمان با شیمی درمانی سبب بهبود کلی کیفیت زندگی در کانسر های ژنیکولوژیک می شود. درک این نکته توسط بیمارمی تواند باعث پذیرش بهتر درمان های کانسر گردد. http://jbums.org/article-1-3847-fa.pdf 2014-06-07 78 84 کیفیت زندگی پرسشنامه FACT-G سرطان های دستگاه تناسلی زنان Quality of Life in Gynecologic Cancer Patients before and after Chemotherapy BACKGROUND AND OBJECTIVE: Gynecology cancer is one of the most important issues in oncology and social medicine. Quality of life assessment in gynecologic cancer patients helps to evaluate the effect of treatment and supportive interventions in these patients. The aim of this study was to assess the quality of life and its sub- scales in gynecologic cancer patients before and after chemotherapy and its related factors.METHODS: This cross–sectional study was performed on 54 gynecologic cancer patients who were selected with proposal sampling. Data were collected with demographic and FACT-G questionnaires in individual interview before and 3 months after chemotherapy for quality of life evaluation. The quality of life was evaluated in four subgroups: physical, socio-familial, emotional and functional health. The minimum and maximum score of overall quality of life was 0 and 108, respectively. FINDINGS: The mean age of patients was 54.70±13.80 years. The mean of physical, socio-familial, emotional, functional health and overall quality of life before treatment (61.69±18.48) was higher than after treatment (71.68 ± 16.38) (p<0.05). There was a relationship between age and overall quality of life after treatment (r = -0/42, p= 0.001). There was no significant difference between quality of life and marital status, education, job, economic status and type of cancer. CONCLUSION: Complete duration of chemotherapy treatment can cause the overall improvement of quality of life in gynecologic cancer patients. Patient perception of this leads to better acceptance of cancer treatment. http://jbums.org/article-1-3847-en.pdf 2014-06-07 78 84 Quality of life FACT - G questionnaire Gynecologic cancer R Rezaei 1 AUTHOR S Saatsaz 2 AUTHOR F Haji Hosseini 3 AUTHOR SH Sharifnia 4 AUTHOR R Nazari 5 AUTHOR