OTHERS_CITABLE بررسی اثر ضد تشنجی عصاره‌ متانولیگیاه زیرفون در موش‌ سوری سابقه و هدف: در بعضی منابع به اثرات مفید گیاه زیرفون بر بیماریهای عصبی از جمله تشنج، اشاره شده است از آنجائیکه مطالعه کلاسیک علمی در دسترس نمی باشد. در این مطالعه‌ به اثر عصاره متانولی پرکوله گیاه (Tilia plathyphyllos) بر تشنج ناشی از پیکروتوکسین و پنتیلین تترازول در موش سوری پرداخته شد.مواد و روشها: در این تحقیق تجربی، گروههای 5 تائی از موشهای سوری از طریق تزریق داخل صفاقی با دوزهای مختلف از عصاره متانولی پرکوله سرشاخه های گلدار گیاه زیرفون (100، 200 و 300 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن ) پیش درمانی شده و پس از 20 دقیقه به آنها پیکروتوکسین 10میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن یا پنتیلین تترازول 80 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن به صورت داخل صفاقی تزریق و میزان تاثیر عصاره در تاخیر شروع حملات تشنجی، زمان مرگ ناشی از تشنج و در صد مرگ و میر در گروههای آزمایش و کنترل، اندازه‌گیری و مقایسه گردید.یافته ها: پیش‌درمانی حیوانات با دوزهای 200 و 100 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن عصاره گیاه زیرفون به ترتیب باعث تاخیر در شروع حملات تشنجی ناشی از پیکروتوکسین از 208 ثانیه به 298 (05/0 >p) و 570 (01/0 >p) ثانیه شد. دوز 200 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن از عصاره باعث تاخیر تشنج ناشی از پنتیلن تترازول از 233 ثانیه به 351 ثانیه (01/0 >p) شد. زمان مرگ موشها نیز با دوز 200 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن عصاره از 1237 به 1498 ثانیه (05/0>p) در مورد پیکروتوکسین و از 1973 به 2508 ثانیه (01/0 >p) در مورد پنتیلن تترازول، به تاخیر افتاد (05/0>p). درصد مرگ و میر ناشی از پیکروتوکسین و پنتیلن تترازول از 100% بترتیب به 80% (05/0>p) و 40% (05/0>p) رسید.نتیجه گیری: عصاره متانولی سرشاخه های گلدار گیاه زیرفون باعث تاخیر در شروع حملات تشنجی، تاخیر در مرگ و کاهش درصد مرگ و میر ناشی از پیکروتوکسین و پنتیلن تترازول میگردد و برای استفاده از آن بعنوان ضد تشنج، بایستی مطالعات تکمیلی روی آن انجام شود. http://jbums.org/article-1-3367-fa.pdf 2014-06-06 7 15 گیاه زیرفون تشنج پیکروتوکسین پنتیلین تترازول موش سوری Study of the Anticonvulsant Effects of Methanolic Extract of Tilia Plathyphyllos Scop. in Mice BACKGROUND AND OBJECTIVE: There are some reports indicating the effects of Tilia plathyphyllos Scop. in nervous disorders including seizure in traditional literatures. Since classical study is not available, in the present investigation, the effects of methanolic extract of Tilia plathyphyllos Scop on seizure induced by picrotoxin and pentylentetrazole were studied in mice. METHODS: In this experimental study, groups of 5 animals pretreated with doses of 100, 200 and 300 mg/kg of methanolic extract of flowered branches of Tilia plathyphyllos, via intraperitoneal injection. After 20 minutes each animal received picrotoxin 10 mg/kg or pentylentetrazole 80 mg/kg intraperitoneally, for induction of seizure. Latency of seizure, death time and percent of death were determined in treated and control groups.FINDINGS: The latency of seizure induce by picrotoxin were increased in groups that pretreated with doses of 100 and 200 mg/kg of Tilia plathyphyllos extract, from 208 Sec to 298 (p<0.05) and 570 Sec (p<0.01) respectively. The latency of seizure induced by pentylentetrazole were increased with dose of 200 mg/kg, from 233 Sec to 351 Sec (p<0.01). In addition the dose of 200 mg/kg of extract delayed the death time induced by picrotoxin from 1237 to 1498 Sec (p<0.05) and pentylentetrazole from 1973 to 2508 Sec (p<0.01). The percentage of mortality from seizure induced by picrotoxin and pentylentetrazole from 100% were decreased to 80% (p<0.05) and 40% (p<0.01) respectively.CONCLUSION: Methanolic extract of flowered branches of Tilia plathyphyllos delayed the onset of seizure, death time and decreased the percentage of mortality from picrotoxin and pentylentetrazole. Further studies are needed for use of this, as antiseizure. http://jbums.org/article-1-3367-en.pdf 2014-06-06 7 15 Tilia plathyphyllos Seizure Picrotoxin Pentylentetrazole Mice MR Heidari, 1 AUTHOR M . Mehrabani 2 AUTHOR A Assadipour 3 AUTHOR H Moghadammanesh 4 AUTHOR MJ Heidari, 5 AUTHOR J Vafazadeh 6 AUTHOR
OTHERS_CITABLE تاثیر رالوفن بر روی لیپیدهای سرم در زنان یائسه سابقه و هدف: رالوکسی فن بطور گسترده جهت پیشگیری از عوارض یائسگی به کار می رود، با توجه به بالا بودن سطح لیپیدهای سرم در زنان یائسه که از فاکتورهای خطر بیماریهای قلبی عروقی می باشد و وجود تناقضاتی درباره تاثیر رالوکسی فن بر سطح لیپیدهای سرم، این مطالعه به منظور تعیین اثر رالوکسی فن (رالوفن) بر سطح لیپیدهای سرم زنان یائسه انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه مداخله ای از نوع قبل و بعد روی 50 زن یائسه مراجعه کننده به درمانگاه منوپوز بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل در سال 1387 انجام شد. بیماران با سن 45 تا 60 سال و گذشت حداقل 1 سال از تاریخ آخرین قاعدگی مورد بررسی قرار گرفتند. هرگونه تاریخچه کانسر، خونریزی غیر طبیعی رحمی یا هر نوع اختلال انعقادی، استفاده از آندروژن، کورتیکواستروئید، استروژن، اختلال عملکرد کلیه، بیماری کبدی مزمن یا حاد، تاریخچه ترومبوز وریدهای عمقی و بیماری قلبی و عروقی بعنوان معیارهای خروج از مطالعه در نظر گرفته شد. افراد مورد مطالعه به مدت 3 ماه تحت درمان با رالوفن (ساخت کارخانه ابوریحان) به مقدار 60 میلی گرم در روز قرار گرفتند سطح لیپیدها سرم نیز در 3 نوبت قبل از شروع درمان، یک ماه و سه ماه بعد از شروع درمان اندازه گیری و مورد مقایسه قرار گرفت.یافته ها: میانگین سن بیماران 7/3±2/53 سال بود که بطور متوسط 6 سال از آخرین قاعدگی آنها گذشته بود. میانگین سطح تری گلیسرید سرم زنان یائسه قبل از درمان (1/36±6/159 میلی گرم در دسی لیتر) بود، یک ماه بعد از درمان (8/34±9/162 میلی گرم در دسی لیتر) و سه ماه بعد از درمان (7/41±8/170 میلی گرم در دسی لیتر) شد که این اختلاف معنی دار بود (012/0=p). همچنین میانگین سطح کلسترول سرم زنان یائسه قبل از درمان (2/22±6/193 میلی گرم در دسی لیتر) بود، یک ماه بعد از درمان (9/24±6/198 میلی گرم در دسی لیتر) و سه ماه بعد از درمان (7/26±1/202 میلی لیتر در دسی لیتر) شد که اختلاف معنی داری مشاهده شد (000/0=p). میانگین سطح LDL سرم زنان یائسه قبل از درمان (3/28±6/114 میلی گرم در دسی لیتر) بود، یک ماه بعد از درمان به (6/29±8/118 میلی گرم در دسی لیتر) و سه ماه بعد از درمان به (7/26±9/113 میلی گرم در دسی لیتر) رسید که این اختلاف معنی دار نبود. همچنین میانگین سطح HDL سرم زنان یائسه قبل از درمان (3/9±8/47 میلیگرم در دسی لیتر) بود، یک ماه بعد از درمان (5/8±7/46 میلی گرم در دسی لیتر) و سه ماه بعد از درمان (8/5±2/48 میلی گرم در دسی لیتر) شد اختلاف معنی داری مشاهده نگردید.نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که درمان با رالوفن تاثیر مشخصی بر سطح لیپیدهای سرم ندارد و افزایش تری گلیسیرید و کلسترول در محدوده نرمال و حد مرزی می باشد که اهمییت بالینی ندارد. http://jbums.org/article-1-3368-fa.pdf 2014-06-04 16 20 استئوپروز رالوفن لیپید سرم یائسه Ralofen Effects on Serum Lipids in Menopause Women BACKGROUND AND OBJECTIVE: Raloxifen is used widely to prevent menopause complications. Hyperlipidemia is a risk factor for coronary heart disease in menopausal women. There are controversies about raloxifen effects on serum lipids, so this study was done to determine the effects of raloxifen (ralofen) on serum lipids of the menopausal women.METHODS: This before-after interventional study was done on 50 menopausal women that returned to menopausal clinic of Yahyanejad hospital in Babol in 2008. Inclusion criteria were 45–60 years old and past of one year of last menstural period. Exclusion criteria were history of cancer, abnormal uterus bleeding, clotting dysfunction, use of androgen, corticosteroid and estrogen, renal failure, chronic and acute disease of liver, history of deep vein thrombosis and cardiovascular disease. Patient received ralofen (product by Aboryhan company) 60 mg/day for three months. Serum lipid level measured in three times include: before treatment, one month and three month later. FINDINGS: The mean age (±SD) of the patients was 53.2±3.7 and the median time of last menstural period was 6 years. The mean level of serum triglyceride (mg/dl) of menopausal women was significant (p=0.012) before treatment (159.6±36.1 mg/dl), one month after treatment (162.9±34.8 mg/dl) and three month after treatment (170.8±41.7 mg/dl). So the mean level of serum cholesterol (mg/dl) of menopausal women was significant (p=0.000) before treatment (193.6±22.2 mg/dl), one month after treatment (198.6±24.9 mg/dl) and three month after treatment (202.1±26.7 mg/dl).The mean level of serum LDL (mg/dl) of menopausal women was not significant (p=0.152) before treatment (114.6±28.3 mg/dl), one month after treatment (118.8±29.6 mg/dl) and three month after treatment (113.9±26.7 mg/dl). So the mean level of serum HDL (mg/dl) of menopausal women was not significant before treatment (47.8±9.3 mg/dl), one month after treatment (46.7±8.5 mg/dl) and three months after treatment (48.2±5.8 mg/dl). CONCLUSION: This study showed that ralofen had no significant effects on serum lipids levels and triglyceride and cholesterol increased were in normal and borderline limits that don have clinical importance. http://jbums.org/article-1-3368-en.pdf 2014-06-04 16 20 Osteoprosis Ralofen Serum lipid Menopause M Javadian, 1 AUTHOR Z Bouzari 2 AUTHOR F Tirehdast 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE تاثیر مصرف مداوم انتونوکس در طی مرحله اول زایمان بر طول زایمان سابقه و هدف: مراحل زایمانی با دردهای شدید و پراسترسی برای مادر و جنین همراه می باشد و کاهش درد زایمان همیشه مورد توجه بوده است. روشهای مختلفی برای این منظور وجود دارد. یکی از عوارض بعضی از روشهای بی دردی زایمان، طولانی شدن مراحل زایمانی می باشد. این مطالعه به منظور بررسی تاثیر استنشاق مداوم انتونوکس (گاز مخلوط (پنجاه/پنجاهN2O/O2 (توسط زائو در مرحله اول بر طول (کاهش و یا افزایش) مراحل زایمان انجام شد. مواد و روشها: این تحقیق از نوع کارآزمایی بالینی بر روی 200 زائو در مرحله اول زایمان در بیمارستان آموزشی شهید صدوقی یزد از سال 1386-1385 انجام شد. زنان به صورت راندوم به دو دسته انتونوکس (گروه مورد 100 نفر) و گروه هوای فشرده (گروه کنترل 100 نفر) تقسیم شدند. برای گروه انتونوکس در فاز فعال زایمان در مرحله اول ماسک انتونوکس داده شد و در گروه هوای فشرده با همان شرایط ماسک هوای فشرده داده شد. طول مرحله اول و دوم زایمان در دو گروه با یکدیگر مقایسه شد. یافته ها: دو گروه از نظر سن، سن حاملگی، تعداد زایمان، روش زایمان و وزن نوزاد هنگام تولد تفاوت آماری نداشتند. متوسط مدت مرحله اول زایمان در گروه انتونوکس کوتاهتر از گروه هوای فشرده بود (17/4 ساعت درمقابل 07/5 ساعت، 05/0>p). متوسط مدت مرحله دوم زایمان در گروه مورد و شاهد تفاوت آماری معنی داری با یکدیگر نشان نداد. (19/33 دقیقه در مقابل 70/26 دقیقه). نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که استنشاق انتونوکس به منظور کاهش درد زایمان طول مرحله اول زایمان را کوتاه تر کرده ولی بر روی مرحله دوم زایمان اثری ندارد. http://jbums.org/article-1-3369-fa.pdf 2014-06-04 21 25 انتونوکس روش مداوم مرحله اول زایمان مرحله دوم زایمان درد زایمان The Effect of Continuous Entonox Inhalation on the Length of Labor in Duration of Active Phase of Labor BACKGROUND AND OBJECTIVE: The second stage of labor is painful and stressful stage for mother and fetus. For this reason various methods have been used for painless labor. Prolonged labor is one of the complications of some painless labor methods. The aim of this study was to investigate the effect of continuous entonox inhalation on duration of active phase and 2nd stage of labor. METHODS: This is a clinical trial study was performed on 200 women in active phase of labor. The women were randomly divided into case or control groups (100 patients in each group). The case group inhaled Entonox continuously for labor analgesia, and the control group with the same condition inhaled air continuously with mask. Duration of active phase and second stage of labor was compared.FINDINGS: Two groups were similar with regard to maternal age, gestational age, parity, mode of delivery and neonatal weight. The duration of active phase of labor in case group was shorter than control group (4.17hr vs 5.07 hr, p<0.05). There was no significant difference in duration of second stage of labor between case group and control group (33.19 min vs 26.70 min.CONCLUSION: Inhalation of entonox for labor analgesia shortens the duration of active phase of labor but has no effect on second stage of labor. http://jbums.org/article-1-3369-en.pdf 2014-06-04 21 25 Entonox Continuous method First phase of labor Second stage of labor F Zare Tazarjani, 1 AUTHOR L Sekhavat, 2 AUTHOR MA Karimzadeh Mibodi 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE مقایسه اثربخشی و پایایی یونتوفورز آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید با استعمال موضعی آن در پر تعریقی اولیه کف دست سابقه و هدف: تعریق بیشتر از نیازهای فیزیولوژیک بدن را پر تعریقی می نامند. معمولا بیمار مبتلا به پر تعریقی کف دست با مشکلات اجتماعی، حرفه ای و روان شناختی روبرو است. استعمال موضعی محلول آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید بر روی ناحیه درگیر به عنوان روشی موثر برای درمان پر تعریقی کف دست مطرح می باشد. اما در خصوص یونتوفورز این محلول تاکنون مطالعه ای صورت نگرفت. لذا این مطالعه به منظور‌ مقایسه اثربخشی و پایائی یونتوفورز آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید با استعمال موضعی محلول آلومینیوم کلراید هگزاهیدرید در درمان بیماران مبتلا به پر تعریقی اولیه کف دست انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه کارآزمایی بالینی بر روی 12 بیمار مبتلا به پرتعریقی اولیه کف دست با دامنه سنی 32-20 سال انجام شد. دست آزمون تحت درمان با یونتوفورز آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید طی 4 جلسه 30 دقیقه ای و دست دیگر به عنوان گروه کنترل تحت استعمال موضعی محلول آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید با دوز و مدت مشابه قرار گرفت. قبل از درمان به منظور بررسی میزان تعریق از تستهای گرویمتری و ید – نشاسته استفاده شد. همچنین از بیماران خواسته شد تا پرسشنامه های شاخص کیفیت زندگی را تکمیل نمایند تا میزان اختلال در کیفیت زندگی بیماران مشخص شود. زمانهای ارزیابی 3 روز، 1، 2، 3 و 4 هفته بعد از درمان بود.یافته ها: در دست گروه آزمایش در روز سوم میانگین تعریق از 02/0±46/0 گرم به 01/0±10/0گرم، در هفته اول به 03/0±19/0 گرم، در هفته دوم به 05/0±21/0گرم، در هفته سوم به 10/0±26/0 گرم و در هفته چهارم بعد از درمان به 15/0±27/0 گرم رسید که در تمامی جلسات کاهش معنی در میزان تعریق دیده شد (05/0>p). در دست گروه کنترل روز سوم میانگین تعریق از 18/0±54/0 گرم به 08/0±10/0 گرم، در هفته اول به 15/0±22/0 گرم، در هفته دوم به 12/0±28/0 گرم، در سه هفته بعد از درمان به 20/0±35/0 گرم رسید و تا هفته سوم کاهش معنی داری در میزان تعریق دیده شد (05/0>p). میانگین امتیاز شاخص کیفیت زندگی نیز نشان دهنده رضایت مندی و بهبود کیفیت زندگی بیماران تا هفته سوم بعد از درمان بود (05/0>p).نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که یونتوفورز آلومینیوم کلراید هگزا هیدرید منجر به کاهش میزان تعریق برای حداقل یک ماه می شود و پایائی خشکی کف دست با یونتوفورز طولانی تر از استفاده موضعی محلول مذکور می باشد. http://jbums.org/article-1-3370-fa.pdf 2014-06-06 26 32 دست پرتعریقی درمان یونتوفورزیس عرق ترشح Chloride Hexahydrate Iontophoresis with Topical Application of It in Primary Palmar Hyperhidrosis BACKGROUND AND OBJECTIVE: Sweating greater than the physiological needs of the body is hyperhidrosis. The patient who suffers from palmar hyperhidrosis faces social, occupational and psychological problems. Topical application of aluminium chloride hexahydrate on affected area was considered as effective treatment for palmar hyperhidrosis. But no study has been published yet about the iontophoresis of this solution for treatment of palmar hyperhidrosis. The aim of this study was to compare the efficacy and persistency of aluminum chloride hexahydrate iontophoresis with topical application of it on the patients with primary palmar hyperhidrosis. METHODS: This clinical trial study was performed on 12 patients aged 20-32 years. Iontophoresis of aluminium chloride hexahydrate was applied on experimental hand for 30 minutes in 4 sessions and topical aluminium chloride hexahydrate was applied on control hand with the same dose and duration. Before treatment Gravimetry and iodine–starch test were performed to evaluate the rate of sweating production. All patients filled out Dermatology Life Quality Index questionnaire to determine amount of impairment in quality of life. All patients underwent a pretreatment and post treatment evaluation at 3 days, 1, 2, 3 and 4 weeks after the treatment. FINDINGS: Sweating rate significantly decreased in experiment group 3 days later from 0.46±0.02gr to 0.10±0.01 gr, 1 week later to 0.19±0.03 gr, 2 weeks Later to 0.21±0.05 gr, 3 weeks later to 0.26±0.10 gr and 4 weeks later to 0.27±0.15 gr (p<0.05) and in control group decreased 3 days later from 0.54±0.18 gr to 0.10±0.08 gr, 1 week later to 0.22±0.15 gr, 2 weeks later to 0.28±0.12 gr, 3 weeks later to 0.35±0.20 gr (p<0.05). CONCLUSION: The results indicate that iontophoresis of Al cl3 induced reduction of sweating rate for at least 1 month without any side effects. The persistency of effects in this method is longer than topical application of Al cl3. http://jbums.org/article-1-3370-en.pdf 2014-06-06 26 32 Hand Hyperhidrosis Therapy Iontophoresis Sweat Secretion A Zeinalzade, 1 AUTHOR KH Khademi, 2 AUTHOR F Kobarfard 3 AUTHOR S Nazary 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE ارتقاء آگاهی، نگرش و عملکرد مادران در بهداشت جسمی بلوغ با آموزش مبتنی بر گروه همسالان دختران سابقه و هدف: ارتقاء سلامت نوجوانان همواره با چالش روبرو می باشد. آموزش بهداشت بر پایه همسالان در واقع نوعی آموزش است که در آن گروههای همسال علاوه بر دریافت اطلاعات و مفاهیم مختلف بهداشتی، مهارت های آموزشی فعال جهت ارائه مطالب را فرا می گیرند. با توجه به نقش مهم مادران در ارتقاء سلامت دختران، این مطالعه با هدف بررسی تاثیر گروه همسالان دختران بر ارتقاء آگاهی، نگرش و عملکرد مادران پیرامون سلامت جسمی بلوغ انجام شد. مواد و روشها: این مطالعه تجربی بر روی 100 نفر از مادران دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی تهران در دو گروه 50 تایی که با روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند، انجام گردید. آموزش ها در یک گروه با سخنرانی و گروه دیگر از طریق گروه همسالان به دختران داده شد و آنها به مادرانشان منتقل کردند. بعد از گذشت یک ماه و نیم میزان آگاهی، نگرش و عملکرد مادران از طریق پرسشنامه اولیه سنجیده و با آزمون ثانویه مقایسه گردید. مبنای تقسیم بندی نمرات آگاهی و عملکرد 100 بود. نمرات زیر 50 درصد آگاهی یا عملکرد ضعیف، بین 50 تا 75 درصد متوسط و بالای 75 درصد آگاهی یا عملکرد خوب در نظر گرفته شد. در معیار نمره بندی نگرش اختلاف ماکزیمم و مینیمم نمره ها بر تعداد طبقات (نگرش منفی، خنثی و مثبت) تقسیم گردید. سپس دو گروه با هم مقایسه شدند. یافته ها: میانگین نمره نگرش بعد از آموزش در گروه همسالان 49/0±25/86 و در گروه سخنرانی 78/0±25/48 بود (007/0=p). میانگین نمره آگاهی در گروه همسالان 15/2±33/89 در گروه سخنرانی 67/5±73/43 شد (001/0>p). همچنین میانگین نمره عملکرد نیز در گروه همسالان 36/21±8/80 و در گروه سخنرانی 86/38±56 شد (001/0>p). در گروه سخنرانی از نظر آگاهی، نگرش و عمکلرد به ترتیب 16، 66 و 42 نفر و در گروه همسالان به ترتیب 78 و 96 و 74 نفر در سطح خوب قرار داشتند (002/0>p). نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که آموزش با گروه همسالان دختر موجب افزایش میانگین آگاهی، نگرش و عملکرد مادران نسبت به موضوع بهداشت بلوغ خواهد شد. بنابراین توصیه می شود آموزشهای مربوط به سلامت بلوغ با استفاده از شیوه های فعال آموزشی و گروههای درگیر با موضوع صورت گیرد. http://jbums.org/article-1-3371-fa.pdf 2014-06-05 33 39 بهداشت بلوغ آموزش همسالان آگاهی نگرش و عملکرد Promoting Knowledge, Attitude and Practices (KAP) of the Mothers in their Girls’ Pubertal Health Based on Peer Education Approach BACKGROUND AND OBJECTIVE: Communication and educational approaches in health promotion of adolescents has been challenging. Peer education is a well-known approach that not only provides youths with knowledge they also learn the related skills in communication to convey health messages to target groups. This paper describes the impact of peer education method on KAP of the mothers concerning the middle school girls’ pubertal health. METHODS: This experimental study was carried out on 100 mothers who divided into two groups (n=50). The participants were allocated in each group randomly. Traditional education was conducted by lecturing for one group and peer education was used for the second group. Self made questionnaire was employed for data collection at base and 1.5 month follow up. Scoring was ordered as: knowledge and practice scale 75 was described as high. Attitude scaled up with “maximum and minimum” divided on 3 concepts: negative, positive and buffer (no idea) and then compared in two groups.FINDINGS: Average attitude score after training in peer group was 86.25±0.49 and in lecture group was 48.25±0.78 (p=0.007). Average knowledge score in peer group was 89.33±2.15 and in lecture group was 43.73±5.67 (p<0.001). Also the average practice score was 80.8±21.36 in peer group and it was 56±38.86 in lecture group (p<0.001). Knowledge, attitude and practice in lecture group respectively in 16, 66 and 42 people and in peer group respectively in 78, 96 and 74 people were in good level (p<0.002). CONCLUSION: The results showed that the girl peer education approach will increase the average of knowledge, attitude and practice of mothers to pubertal health topic. Puberty health education using active learning methods and the groups involved with subject is recommended. http://jbums.org/article-1-3371-en.pdf 2014-06-05 33 39 Pubertal health Peer education Knowledge Attitude Practice M Noori Sistani, 1 AUTHOR E Merghati Khoi, 2 AUTHOR MH Taghdisi 3 AUTHOR
OTHERS_CITABLE شیوع بیماری سلیاک در کودکان و نوجوانان مبتلا به دیابت تیپ یک در آذربایجان شرقی سابقه و هدف: بیماری سلیاک، التهاب مزمن روده می باشد که در اثر ازدیاد حساسیت به پروتئین گلوتن ایجاد می شود. اکثر مطالعات افزایش شیوع بیماری سلیاک را در مبتلایان به دیابت تیپ یک گزارش کرده اند. شیوع این بیماری در کودکان مبتلا به دیابت تیپ یک ناشناخته می باشد. لذا هدف از این مطالعه بررسی شیوع بیماری سلیاک در کودکان مبتلا به دیابت تیپ یک در منطقه آذربایجان شرقی می باشد. مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 135 کودک مبتلا به دیابت تیپ یک مراجعه کننده به بخش و درمانگاه غدد بیمارستان کودکان تبریز از سال 1385 تا 1387 انجام شد. سطح سرمی A-tTG-A-IgA و AEA-IgA به روش الایزا و میزان IgA سرمی به روش نفلومتری جهت غربالگری بیماری سلیاک اندازه گیری شد. در مواردی که مقادیر A-tTG-A یا AEA بالا بود، بیوپسی از ناحیه دیستال دئودنوم جهت تایید تشخیص انجام شد. یافته ها: از 135 بیمار مبتلا به دیابت تیپ یک، 28 نفر از نظر سلیاک سرولوژی مثبت داشتند. از 28 مورد سرولوژی مثبت، 4 نفر (28/14%) A-tTG-A مثبت، 10 نفر (71/35%) AEA مثبت و 14 نفر (50%) بطور توام A-tTG-A و AEA مثبت داشتند. شیوع بیماری سلیاک تایید شده براساس بیوپسی 8/6% می باشد. نتیجه گیری: بیماری سلیاک در افراد مبتلا به دیابت تیپ یک شایع می باشد. غربالگری سرولوژیک بیماران مبتلا به دیابت تیپ یک از نظر بیماری سلیاک جهت تشخیص زودرس و پیشگیری از عوارض خطیر آن ضروری می باشد. http://jbums.org/article-1-3372-fa.pdf 2014-06-05 40 45 دیابت ملیتوس تیپ یک بیماری سلیاک Prevalence of Celiac Disease in Type 1 Diabetic Children and adolescents in East Azarbaijan BACKGROUND AND OBJECTIVE: Celiac disease (CD) is a chronic enteropathy caused by hypersensitivity to gluten. Most studies have shown more prevalence of CD in the patients with diabetes mellitus type 1 (DM1). The prevalence of CD among DM1 children is unknown. The aim of this study is to survey the prevalence of celiac disease in type 1 diabetic children in East Azarbaijan. METHODS: In a cross-sectional study, 135 children with diabetes mellitus type 1 referring to Tabriz children hospital endocrine department and clinic from 2006 to 2008 were selected. The serumic level of A-tTG-A-IgA and AEA-IgA were measured by ELISA method and serum IgA level was measured by nephelometry for screening of celiac disease. In the case that A-tTG-A either AEA was high, distal duodenal biopsy was preformed. FINDINGS: Twenty eight of 135 patients with diabetes mellitus type 1, were serologically positive for celiac. Four of 28 (14.28%) seropositive paitients were A-tTG-A positive, ten (35.71%) of them were AEA positive and fourteen (50%) were A-tTG-A and AEA positive. Confirmed celiac prevalence based on biopsy was 6.8%.CONCLUSION: Celiac disease in diabetic patients (DM1) is common. Screening of celiac disease with serologic tests in diabetic patients is necessary for the purpose of early diagnosis and prevention from severe complications of celiac disease. http://jbums.org/article-1-3372-en.pdf 2014-06-05 40 45 Diabetes melliuts Type 1 Celiac disease R Ghergherehchi, 1 AUTHOR M Rafeey 2 AUTHOR J Majidi 3 AUTHOR S Majidi 4 AUTHOR
OTHERS_CITABLE ارزیابی عملکرد نظام ارجاع در برنامه پزشک خانواده در دانشگاه های علوم پزشکی استان های شمالی ایران 1387 سابقه و هدف: نظام مراقبت سلامت به منظور کارایی و اثربخشی بیشتر و ایجاد عدالت و امکان دسترسی آحاد مردم به سه سطح اول، دوم و سوم سازماندهی می شود، با توجه به سطح بندی خدمات، دسترسی افراد نیازمند به خدمات تخصصی تر از طریق نظام ارجاع میسر می گردد. با توجه به اهمیت نظام ارجاع در طرح پزشک خانواده این مطالعه به منظور بررسی عملکرد نظام ارجاع در طرح پزشک خانواده و نظام شبکه دانشگاه های علوم پزشکی مستقر در استان های شمالی ایران انجام شد.مواد و روشها: این مطالعه مقطعی در پائیز 1387 انجام شد. 20% مراکز مجری طرح پزشک خانواده و بیمه روستایی تحت پوشش دانشگاه های علوم پزشکی گلستان، مازندران، بابل و گیلان، مجموعا 108 مرکز از 521 مرکز مجری بصورت تصادفی سیستماتیک به عنوان خوشه های پژوهش انتخاب و در هر مرکز یا خوشه منتخب 5 تا 7 بیماری که با ارجاع پزشک خانواده به سطح 2 مراجعه و خدمات مورد نیاز را دریافت و در زمان پرسشگری در منازل خود حضور داشتند، مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها: از 675 بیمار ارجاع شده به سطح 2 که موفق به دریافت خدمات سطح 2 شدند، 440 نفر (65%) زن و 235 نفر(35%) مرد بودند. 270 نفر (5/40%) از بیمارانی که توسط پزشک خانواده به سطح 2 ارجاع شده بودند، فرم ارجاع از خانه های بهداشت را به همراه داشتند. از کل بیماران ارجاع شده به سطح 2، ضرورت ارجاع 311 نفر (46%) بنا به تشخیص و خواست پزشکان خانواده بود و پزشکان خانواده در 212 مورد ارجاع (9/32%) در انتخاب پزشک متخصص سطح 2، نقش داشته اند. پزشکان متخصص سطح 2 در پذیرش و ویزیت بیماران ارجاعی، برای 189 بیمار پذیرفته شده (1/28%) نتایج ویزیت را در قالب پسخوراند به پزشک خانواده ارجاع دهنده ارائه نمودند. از بین بیماران مراجعه کننده به سطح 2، تنها 163 نفر از بیماران (5/24%) بعد از دریافت خدمات سطح 2، به سطح اول یا نزد پزشکان ارجاع دهنده خود بازگشتند و 394 نفر (6/79%) بیمارانی که بعد از دریافت خدمات سطح 2 به سطح اول باز نگشتند، علت اصلی را عدم آگاهی ذکر نمودند. نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که بسیاری از اصول نظام ارجاع از سطح یک به سطوح بالاتر و بالعکس رعایت نمی شود که نیاز به اصلاح، آموزش و مداخله در این زمینه می باشد. http://jbums.org/article-1-3373-fa.pdf 2014-06-06 46 52 نظام ارجاع پزشک خانواده مرکز بهداشتی درمانی Evaluation of the Function of Referral System in Family Physician Program in Northern Provinces of Iran: 2008 BACKGROUND AND OBJECTIVE: Health care system is organized at three levels in order to increase efficacy and effectiveness and create justice and also people availability. Considering three levels of primary health care, access of people to specialized services through referral system is possible. With regard to the importance of referral system in family physician program, this study was performed to evaluate the function of referral system and network system of medical universities in Northern provinces of Iran. METHODS: This analytic study was performed in Autumn of 2008. Twenty percent of health centers (108 centers from 521) which implement the family physician program and rural insurance coverage by medical Universities of Golestan, Mazandaran, Babol and Guilan were randomly selected. In each center 5-7 patients who were referred to level 2 by their family physician and received necessary services were evaluated. They were at their homes at inquiry time.FINDINGS: From 675 patients who received the level 2 services, 440 cases (65%) were female and 235 (35%) were male. Two hundred and seventy cases (40.5%) had referral form from health house. Only 311 (46%) persons referred because of diagnosis of family physician and in 212 (32.9%) of cases, the family physician had a role to choose a specialist of level 2. For 189 (28.1%) of cases, the specialists wrote the results of their evaluation in feedback form. Only 163 (24.5%) of patients returned to their family physicians. Three hundred ninety-four (79.6%) of patients didn return to their family physician because of lack of knowledge.CONCLUSION: The results of this study showed that many principles for referral system from level 1 to higher levels and vice versa are not considered that require education, reformation and intervention in this field. http://jbums.org/article-1-3373-en.pdf 2014-06-06 46 52 Referral system Family physician Health care center Health levels SD Nasrollahpour Shirvani, 1 AUTHOR H Ashrafian Amiri 2 AUTHOR ME Motlagh, 3 AUTHOR MJ Kabir 4 AUTHOR MR Maleki, 5 AUTHOR A Shabestani Monfared, 6 AUTHOR R Alizadeh 7 AUTHOR 8 AUTHOR
OTHERS_CITABLE تاثیر فیلترهای رنگی بر تیزبینی و حساسیت کنتراست در افراد کم بینا سابقه و هدف: کم بینایی به کاهش تیز بینی وقتی که دید دور در بهترین چشم بعد از استفاده از وسایل چشمی 70/20 یا کمتر باشد و یا میدان بینایی در چشم بهتر کمتر از 20 درجه باشد، اتلاق می گردد. در این بیماران حساسیت کنتراست نیز کاهش می یابد. استفاده از فیلتر های رنگی به منظور بهبود عملکرد بینایی در این افراد مورد بحث و تحقیق است. این مطالعه به منظور بررسی حساسیت کنتراست و تیزبینی در افراد کم بینا با فیلترهای رنگی و بدون فیلتر می باشد. مواد و روشها: این مطالعه مورد شاهدی با روش نمونه گیری تصادفی بر روی 40 بیمار کم بینا که با بهترین اصلاح دید 200/20 یا کمتر داشته و به مرکز چشم پزشکی الزهرا زاهدان مراجعه کردند، انجام شد. بیماران پس از معاینه به 4 گروه گلوکومی، رتینوپاتی دیابتی ،‌مایوپ بالا و آلبینیسم طبقه بندی شدند. یک گروه 40 تایی از افراد نرمال همسن نیز به عنوان گروه کنترل انتخاب شد. پس از بهترین اصلاح، تیزبینی و حساسیت کنتراست بیماران با چارت اسنلن و لوکمبریچ گریتینگ بدون فیلتر و با فیلترهای رنگی زرد و قرمز مورد بررسی قرار گرفته و با هم مقایسه شدند. یافته ها: نتایج مطالعه نشان داد که میانگین تیزبینی در این 4 گروه افراد کم بینا تفاوت معنی داری ندارد ولی میانگین حساسیت کنتراست در این 4 گروه تفاوت معنی داری دارد (017/0=p). میانگین کنتراست در افراد کم بینا بدون فیلتر 3/20±28/19، با فیلتر زرد 4/14±75/11 و با فیلتر قرمز 14/15±6/12 می باشد. آزمون زوجی کاهش معنی داری را در حساسیت کنتراست با فیلتر زرد و قرمز نسبت به حساسیت کنتراست بدون فیلتر در در افراد کم بینا و همچنین در گروه نرمال نشان داد (0001/0>p) در حالی که تیزبینی تفاوت معنی داری را با فیلتر و بدون فیلتر نشان نداد. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه نشان داد که حساسیت کنتراست نسبت به تیزبینی ارزیابی دقیق تری نسبت به دید افراد کم بینا نشان می دهد و فیلتر های رنگی نیز باعث افزایش عملکرد بینایی در افراد کم بینا نمی شود. http://jbums.org/article-1-3374-fa.pdf 2014-06-05 53 57 حساسیت کنتراست کم بینایی تیزبینی فیلترهای رنگی The Effect of Color Filters on the Visual Acuity and Contrast Sensitivity in Low Vision Patients BACKGROUND AND OBJECTIVE: Low vision is defined as, distance visual acuity in the better eye is 20/200 or less or visual field in better eye is less than 20 degree. In this patient contrast sensitivity decreased. The use of colored filter for improve the visual function is challenge. The purpose of this study is the evaluation of visual acuity and contrast sensitivity in the low vision with and without colored filters. METHODS: In this case- control study with random sampling method 40 patients of low vision that had visual acuity 20/200 or less referred to Al Zahra ophthalmology center of Zahedan, Iran and then was categorized to 4 groups of glaucoma, diabetic retinopathy, high myopia and albinismus. Forty normal people as control group were selected. After corrected refractive error, visual acuity and contrast sensitivity was evaluated with snellen chart and Cambridge low contrast grating chart without and with red and yellow filters.FINDINGS: We found there was not significant difference between visual acuity in these 4 groups but contrast sensitivity was difference (p=0.017). Mean of contrast sensitivity in low vision patients without filter and with yellow and red filter was 19.28±20.3, 11.75±14.4 and 12.6±15.14, respectively. Paired test was shown contrast sensitivity decrease with red and yellow filter rather than without filter in 4 groups and control group (p<0.0001) while there was not significantly difference between visual acuity with and without colored filter. CONCLUSION: Contrast sensitivity evaluates the visual performance better than visual acuity in low vision. Contrast sensitivity showed that Colored filter overlays are unlikely to provide a clinically significant improvement in the visual function of low vision patients. http://jbums.org/article-1-3374-en.pdf 2014-06-05 53 57 Contrast sensitivity Low vision Visual acuity Colored filters M Mahjoob, 1 AUTHOR J Heravian 2 AUTHOR MH Validad, 3 AUTHOR H Momeni Moghadam 4 AUTHOR T Hosini 5 AUTHOR R Tavakoli 6 AUTHOR
OTHERS_CITABLE مطالعه ایمونوهیستوشیمیایی بیان کلاژن نوع 4 در خلال شکل گیری عدسی سابقه و هدف: ماده خارج سلولی و غشاء پایه نقشهای مهمی در فرآیند تکامل دارند و از بین ترکیبات غشاء پایه، کلاژن نوع 4 اصلی ترین ساختار آن را تشکیل میدهد. هدف از این مطالعه بررسی بیان کلاژن نوع 4 در غشاء پایه عدسی در طی دوران جنینی موش می باشد.مواد و روشها: در این مطالعه تجربی، از 22 موش ماده نژاد Balb/c استفاده گردید. بعد از جفت گیری، وجود پلاک واژینال در آنها به منزله روز صفر حاملگی تلقی شد. بعد از روزهای 10 تا 20 حاملگی، موشها به روش در رفتگی مهره های گردن کشته و سر جنین های حاصل مورد فیکس و آماده سازی بافتی قرار گرفت. همین عمل پس از تولد نیز در نوزادان 10 و 20 روزه نیز انجام شد. سپس با استفاده از تکنیک ایمونوهیستوشیمی ردیابی کلاژن نوع 4 در کپسول عدسی چشم صورت گرفت. درجه بندی شدت رنگ پذیری کلا‍ژن بر اساس متد firth انجام و مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته ها: در روز یازدهم جنینی، عدسی اولیه بصورت یک توده سلولی در قطب قدامی جام بینایی متمرکز شده و حالتی تمایز نیافته داشت. اولین واکنش مربوط به ظهور کلاژن در روز دوازدهم جنینی در غشای پایه اپی تلیوم قدامی مشاهده شد که تا روزهای 17جنینی بر شدت این واکنش در این ناحیه و نیز قطب خلفی عدسی افزوده شد. در روزهای بعد شدت واکنش رنگ پذیری کلاژن در بخشهای مختلف عدسی تغییری پیدا نکرد.نتیجه گیری: با توجه به نتایج این مطالعه که کلاژن نوع 4 در روز 12 جنینی در غشاء پایه اپی تلیوم قدامی لنز ظاهر شده و تا روز17 جنینی بر مقدار این واکنش در اپی تلیوم قدامی و خلفی کپسول افزوده گردید، نقش کلاژن نوع 4 را در تکامل عدسی بسیار با اهمیت نشان می دهد. http://jbums.org/article-1-3375-fa.pdf 2014-06-05 58 63 کلاژن نوع 4 کلاژن غیر رشته ای تروپوکلاژن ماتریکس خارج سلولی تکامل عدسی کپسول عدسی موش Immunohistochemical Study of Type IV Collagen during Lense Development BACKGROUND AND OBJECTIVE: Extracellular matrix (ECM) and basement membrane (BM) play important roles in many developmental processes during development and after birth. Among the components of the BM, collagen fibers especially type IV is the most important part of BM. The aim of this study was to determine expression of collagen type IV in the BM of lens structure during embryonic mouse development.METHODS: In this experimental study, 22 female Balb/C mice were selected randomly and were kept under normal condition, finding vaginal plug was assumed as day zero of pregnancy. From embryonic day 10 to 20, all specimens were sacrificed by cervical dislocation and their head embryos were fixed, serially sectioned and it was also done after birth in 10-20 day neonates. Immunohistochemistry study for tracing of collagen type IV in eye capsule region was carried out. Grading served according to the firth method.FINDINGS: Primary lens was visible in anterior pole of optic cup as an undifferentiated cellular mass on day 11 of gestation. Collagen IV immunostaining appeared at the early stage of embryonic day 12 in BM of anterior epithelial and gradually increased until day 17 in ECM and posterior pole. After this period, severe reaction staining collagen IV was not changed in any part of the lens.CONCLUSION: Our results indicated high levels of collagen IV is present at the BM of anterior epithelial lens during early development (E-12) and increases in anterior and posterior epithelial capsule (E-15 to E-17) days. These findings establish the importance of collagen IV during critical period of developing lens. http://jbums.org/article-1-3375-en.pdf 2014-06-05 58 63 Collagen type IV Non fibrillar collagen Tropocollagen Extracellular matrix Lens development lens capsule Mouse M Jalali, 1 AUTHOR MR Nikravesh 2 AUTHOR AA Moeeni 3 AUTHOR MH Karimfar, 4 AUTHOR SH Mohammadi 5 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی خانواده های مبتلا به هموفیلی نوع A جهت تعیین ناقلین با استفاده از روش پیوستگی ژنی در استان مازندران سابقه و هدف: هموفیلی نوع A یک بیماری ارثی با وراثت وابسته به جنس مغلوب می باشد که فراوانی آن 1 در 5 تا 10 هزار مرد گزارش شده است. استفاده از پیوستگی ژنی کاربرد گسترده ای جهت تعیین ناقلین مونث خانواده های واجد هموفیلی در دنیا دارد. سه مارکر پلی مورفیسم درون ژنی شامل پلی مورفیسم G/A در اینترون 7، پلی مورفیسم T/A در اینترون 18 و پلی مورفیسم C/T در اینترون 19 به عنوان گویاترین مارکر ها برای مطالعه پیوستگی در ژن فاکتور هشت می باشند، لذا این تحقیق به منظور تعیین افراد ناقل و آگاه سازی خانواده های مذکور از تولد مجدد فرزند بیمار در آن خانواده ها انجام شده است. مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی 20 خانواده واجد هموفیلی A شامل 30 نفر بیمار و 65 نفر از اعضای خانواده (پدر، مادر، خواهران، خاله و دختر خاله ها و فرزندان آنها و بستگان نزدیک دیگر که احتمال ناقل بودن آنها وجود داشته است) از 5 شهرستان استان مازندران انجام شد. در ابتدا اطلاعات خانوادگی جمع آوری و شجره خانوادگی رسم گردید. از هر فرد مقدار 5 تا 10 سی سی خون محیطی تهیه و سپس DNA از آن استخراج شد. مطالعه مولکولی به روش ARMS-PCR و با کمک 3 مارکر ذکر شده صورت پذیرفت. در نهایت با تعیین فاز پیوستگی مارکرها در افراد مبتلا و مقایسه آن با نتایج بدست آمده در افراد مونث خانواده، وضعیت افراد ناقل با توجه به کروموزوم مبتلا به ارث رسیده و یکسان در فرد بیمار و بستگان مونث تعیین گردید.یافته ها: از 95 فرد بررسی شده از 20 خانواده، 28 نفر از بستگان مونث بیماران هموفیلی به عنوان ناقلین قطعی و احتمالی مورد شناسائی قرار گرفتند. همچنین میزان مفید بودن و گویائی مارکرهای استفاده شده به صورت ضریب هتروزیگوتی برای هر یک از مارکرهای پلی مورف محاسبه شده و برای G/A در اینترون 7 (4/49%)، T/A در اینترون 18 (17/41%)، C/T در اینترون 19 (35/42%) بدست آمد.نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که مارکرهای پلی مورفیسم به کار گرفته شده از گویائی بالا و خوبی برخوردار بوده و می توانند مارکرهای مناسبی برای تشخیص ناقلین هموفیلی A باشند. http://jbums.org/article-1-3376-fa.pdf 2014-06-06 64 70 هموفیلی A مطالعه پیوستگی آنالیز مولکولی شناسایی ناقلین پلی مورفیسم مارکر های ژنی Evaluation of Hemophilia A Families to Detect Carriers Using Gene Linkage in Mazandaran Province BACKGROUND AND OBJECTIVE: Hemophilia A is an X-linked recessive inherited disease that its frequency is reported as 1 in 5000 to 10000 males. Linkage analysis is widely used in related female of hemophilic family around the world. In this study, 3 intragenic polymorphism markers including G/A in intron 7, T/A polymorphism in intron 18 and C/T polymorphism in intron 19 were introduced as the most informative markers for the linkage analysis of factor eight gene. This research was designed to determine the carrier people and give knowledge to the families in risk for the birth of another affected child on those families.METHODS: In this cross-sectional study, 20 hemophiliacs A families including 30 patients and 64 family members (father, mother, sisters, aunt, and their children and other relative, who had chance to be carrier) from 5 cities of Mazandaran province were investigated. At first, family history was collected and pedigree was drawn. Five to 10 milliliter peripheral bloods were collected from each person and then DNA was extracted. Molecular study was performed using ARMS-PCR method and using three mentioned markers. At last, carrier persons were identified regarding to the inheritance of the same affected chromosome in patients and other related females in the family and comparison of linkage phase in affected person and results achieved from related females.FINDINGS: From 95 individuals who were studied in 20 families, 28 related women to the hemophilia patients were diagnosed as obligate or possible carriers. Also the usefulness of each markers applied in this study were evaluated by calculation of the coefficient of heterozygocity for each polymorphic makers and following results were achieved: G/A in intron 7 (49.4%), T/A in intron 18 (41.17%) and C/T in intron 19 (42.35%).CONCLUSION: The results showed that polymorphic markers used in this study were highly informative and suitable for carrier detection of hemophilia A. http://jbums.org/article-1-3376-en.pdf 2014-06-06 64 70 Hemophilia A Linkage study Molecular analysis Carrier detection Polymorphism Gene markers MB Hashemi Soteh, 1 AUTHOR Z Hosseini Khah 2 AUTHOR MA Bagherian 3 AUTHOR R Mohseni 4 AUTHOR E Siami, 5 AUTHOR F Valizadeh 6 AUTHOR R Zakizadeh 7 AUTHOR
OTHERS_CITABLE بررسی میزان فعالیت های فیزیکی در جمعیت شهری بابل سابقه و هدف: بی حرکتی از علل مهم بروز بیماریهای مزمن می باشد. میزان فعالیتهای فیزیکی افراد به عواملی مثل سن، جنس، تحصیلات، شغل، استعمال دخانیات و غیره بستگی دارد. هدف از انجام این مطالعه بررسی میزان فعالیت های فیزیکی و ارتباط آن با مشخصات فردی در جمعیت عمومی شهر بابل می باشد. مواد و روشها: این مطالعه مقطعی، در سال 1386 بر روی 2500 نفر از ساکنین شهر بابل انجام شد. نمونه گیری بصورت چند مرحله ای، در 20 خوشه 125 نفری و در رده سنی 65-20 سال انجام شد. در هر خوشه نمونه گیری بصورت آسان و با استفاده از پرسشنامه استاندارد (International physical activity questionnaire(IPAQ که مربوط به میزان فعالیتهای فیزیکی در سه سطح شدید، متوسط و سبک می باشد جمع آوری گردید. یافته ها: میانگین مدت زمان فعالیت فیزیکی شدید 38/7±22/3، متوسط 5/8±7/5 و سبک 47/2±7/1 و فعالیتهای توام با نشستن 45/17±1/36 ساعت در هفته بود. در مقایسه بین دو جنس مردان در همه سطوح با اختلاف معنی داری میزان فعالیت فیزیکی بیشتری نسبت به زنان داشته اند (به ترتیب 000/0=p و 000/0=p و 05/0=p)، همچنین اختلاف معنی داری بین میزان فعالیت فیزیکی و شغل افراد در هر سه سطح فعالیت فیزیکی مشاهده شد (000/0=p). از نظر تحصیلات نیز بیشترین فعالیت فیزیکی شدید مربوط به گروه بیسواد و یا با تحصیلات ابتدایی می باشد (000/0=p). نتیجه گیری: این مطالعه نشان داد که مدت فعالیت فیزیکی توام با نشستن بیشتر از دیگر سطوح فعالیت ها بوده که این امر می تواند زمینه را برای بروز بسیاری از بیماریهای مزمن فراهم کند، لذا توصیه می شود جهت تشویق افراد به انجام فعالیت های فیزیکی منظم و تبدیل آن به یک عادت خوب در تمام عمرشان برنامه های آموزش همگانی در رابطه با افزایش فعالیت های فیزیکی در نظر گرفته شود. http://jbums.org/article-1-3377-fa.pdf 2014-06-05 71 76 فعالیت فیزیکی بیماریهای مزمن جمعیت شهری Study on Physical Activities in Babol City BACKGROUND AND OBJECTIVE: Inactivity is an important cause of chronic diseases. The level of ones physical activity depends on his or her age, sex, education, job, smoking and etc. This study was performed to assess the physical activity level and its relation to demographic characteristics in population of in Babol, Iran. METHODS: This cross-sectional study was performed on 2500 people in Babol, in 2007. In this multi stage sampling there were 20 clusters, each cluster contained 125 persons aged 20-65 years old. In each cluster data was gathered by convenience sampling by means of International physical activity questionnaire (IPAQ) contains information about level of physical activity in three levels (severe, moderate and light).FINDINGS: Mean hours of physical activity per week were 3.22±7.38 for severe, 5.7±8.5 for moderate, 1.7±2.47 for light physical activity and 36.1±17.45 for sedentary activities. Men had significantly more physical activities in every levels than women (p=0.000, p=0.000 and p=0.05). There were also significant differences between job and amounts of physical activities in every three levels (p=0.000). Illiterate persons and persons with elementary education had severe physical activity (p=0.000).CONCLUSION: This study showed that the level of sedentary activity was more than other activities that can result in many chronic diseases. So it is recommended to consider the public educational programs in order to encourage people to have regular physical activity and make it as a good habit during their life. http://jbums.org/article-1-3377-en.pdf 2014-06-05 71 76 Physical activity Chronic diseases Urban population A Zabihi 1 AUTHOR SR Jafarian 2 AUTHOR M Farokhifar 3 AUTHOR F Babaee 4 AUTHOR MT salehi 5 AUTHOR A bijani 6 AUTHOR
OTHERS_CITABLE گزارش یک مورد تخریب پریودنتال در یک کودک مبتلا به اختلال عادتی سابقه و هدف: ضایعات خودآزردگی(Self-inflected) به دنبال صدمه زدن غیر ارادی فرد به خود ایجاد می شوند. بیماران اغلب از این عادات صدمه زننده آگاه نیستند. این صدمات در ناحیه دهان می تواند منجر به هیپرکراتوز، تورم، زخم، تحلیل لثه، ژنژیویت و یا پریودنتیت شود. یک مورد تخریب پریودنتال در یک کودک مبتلا به اختلال عادتی گزارش می شود.گزارش مورد: بیمار پسر بچه یازده ساله ای است که با شکایت درد و تورم در سطح لینگوال دندانهای قدامی پایین و لقی این دندانها مراجعه کرد. در معاینه یک آبسه پریودنتال نسبتاوسیع همراه با عمق پروب 11 میلیمتر مشاهده شد. در گرفتن تاریخچه مشخص شد که بیمار عادت به فشردن ناخن انگشت خود بین این دندانها را دارد. این اختلال عادتی بدنبال یک استرس شدید از 4 سال گذشته آغاز شده بود. پس از دادن آگاهی و ترک عادت مخرب و ارجاع به روانپزشک نسبت به درمان فاز اول پریودنتال و ادنتوپلاستی و درمان آنتی بیوتیکی اقدام شد. در پیگیری ماه سوم و ششم، بهبود لقی دندانها و سلامت کامل پریودنتال (عمق طبیعی شیار لثه) مشاهده شد. نتیجه گیری: تشخیص و حذف ترومای ناشی از عادت مخرب دهانی، منجر به بهبود لقی و سلامت پریودنتال دندانها خواهد شد که این مسئله نشاندهنده اهمیت عادات دهانی مخرب حاصل از استرسهای روانی احتمالی است. http://jbums.org/article-1-3378-fa.pdf 2014-06-05 77 81 صدمات لثه ای آبسه پریودنتال اختلال عادتی عادت Periodontal Destruction in a Child with Habit Disorder A Case Report BACKGROUND AND OBJECTIVE: Self-inflicted injuries are created following involuntary hurt of patients to themselves. Patients often are not aware of these injurious habits. These injuries in oral region can result to gingival hyperkeratosis, swelling, ulceration and recession or gingivitis and periodontitis. This article is a case report of periodontal destruction in a child with a habit disorder.CASE: A 11-year-old boy with the chief complaint of severe gingival swelling and pain of lingual aspect of anterior lower teeth with mobility was referred. At first visit a large periodontal abscess (probing depth 11mm) was observed. In patients history, it was detected that he had a habit of fingernail wedging between the teeth which had been following a severe stress from 4 years ago. After making aware of the injurious habit and recommendation of its evacuation and referral to the psychiatrist the patient received first phase of periodontal treatment along with odontoplasty and antibiotic therapy. After 3 months complete periodontal health had been provided.CONCLUSION: In this case, diagnosis and omitting of the destructive oral habit resulted in improvement of all periodontal signs of the teeth. One of the important points in diagnosis and treatment of these defects is attention to possible injurious oral habit due to emotional stress. http://jbums.org/article-1-3378-en.pdf 2014-06-05 77 81 Gingival injuries Periodontal abscess Habit disturbance Habit m Khosravi Samani, 1 AUTHOR p Keshavarzi 2 AUTHOR sh Mousavi 3 AUTHOR