fa
jalali
1393
3
1
gregorian
2014
6
1
16
6
online
1
fulltext
fa
مقایسه تاثیر محلول کلرهگزیدین 2% با پماد نیتروگلیسرین 2% در پیشگیری از فلبیت محل کاتتر
The Comparison of 2% Nitroglycerin Ointment and 2% Chlorhexidine Solution Effect in Preventing Catheter-Related Phlebitis
سابقه و هدف: دستیابی به سیستم داخل عروقی برای تجویز مایعات، داروها، فرآورده های خونی و پایش وضعیت همودینامیک شایعترین اقدام تهاجمی در بیمارستان
می باشد. این روش درمانی خالی از عیب نبوده و عوارض متعددی دارد که شایعترین آن فلبیت است. هدف از این مطالعه مقایسه تاثیر کاربرد محلول کلرهگزیدین 2 درصد و پماد نیتروگلیسرین 2 درصد در پیشگیری از فلبیت مرتبط با کاتتر ورید محیطی می باشد.
مواد و روشها: این مطالعه کارآزمایی تصادفی شاهد بر روی تعداد 100 بیمار بستری در بخش های قلب و سی سی یو، بیمارستان شهید یحیی نژاد بابل به روش
نمونه گیری در دسترس که بطور تصادفی در دو گروه تخصیص یافتند (50 مورد در هر گروه) انجام شد. در یک گروه محل جای گذاری کاتتر با محلول کلرهگزیدین و در گروه دیگر با الکل و پماد نیتروگلیسرین پانسمان شد. سپس هر 12 ساعت تا 72 ساعت هر دو گروه از نظر وجود علائم فلبیت بررسی شدند. در گروه الکل و پماد نیتروگلیسرین 2% پس از ضد عفونی، قسمت دیستال کاتتر پماد نیتروگلیسرین 2 درصد به میزان 5/1 سانتیمتر گذاشته و پانسمان شد. هر 12 ساعت همزمان با بررسی ناحیه کاتتر پانسمان پماد نیتروگلیسرین تعویض شد (5N201304077494: IRCT).
یافته ها: ابتلا به فلبیت در گروه نیتروگلیسرین و گروه کلرهگزیدین 2 درصد طی 72 ساعت پس از کاتتر گذاری اختلاف معنی داری نداشت ولی در 48 ساعت از نظر بروز فلبیت این اختلاف معنی دار بود (014/0=p). طی 72 ساعت در گروه نیتروگلیسرین 22% مبتلا به فلبیت شدند که از نظر درجه فلبیت 18% (9 مورد) درجه 2 و 4% (2 مورد) فلبیت درجه 3 داشتند؛ در گروه کلرهگزیدین 32% دچار فلبیت شدند که از نظر درجه فلبیت 2% (1مورد) درجه یک، 14% (7 مورد) درجه 2، 16% (8 مورد) فلبیت درجه 3 داشتند.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج این پژوهش پیشنهاد می شود جهت کاهش فلبیت از مواد پیشگیری کننده فلبیت از جمله پماد نیتروگلیسرین و محلول کلرهگزیدین استفاده شود هر چند استعمال پماد نیتروگلیسرین 2% در پیشگیری از فلبیت موثرتر می باشد.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Access to the intravascular system for administration of fluids, medications, blood products and hemodynamic monitoring is the most common invasive method. These therapies are not without defect and have numerous side effects that most common side effect is phlebitis the goal of this study was the comparison of 2% Nitroglycerin ointment and 2% Chlorhexidine solution effect in preventing catheter-related phlebitis.
METHODS: This study is a randomized controlled trial. One hundred patients selected from the cardiology department and CCU. The subjects were divided randomly into two groups (50 in each group). Location of the catheter was disinfected by Chlorhexidine solution and in another group by alcohol and Nitroglycerin ointment. Then two groups were assessed for signs of phlebitis every 12 hours up to 72 hours. In the distal portion of the catheter in alcohol and 2% Nitroglycerin ointment group after disinfecting, 1.5 cm of ointment was applied. The dressing was replaced and the catheter site every 12 hours was assessed. (IRCT: 201304077494N5)
FINDINGS: There was no significant difference between the incidence of phlebitis in 2% Chlorhexidine and 2% Nitroglycerin group in 72 hours, but there was a significant difference between the incidence of phlebitis in two groups in 48 hours (p=0.014). Twenty two percent in the Nitroglycerin group had phlebitis. The grade percentage of phlebitis among patients was 18% (9 patients) grade 2, and 4% (2 patients) grade 3. Thirty two percent in the chlorhexidine group (16 patients) had phlebitis and the grade percentage of phlebitis among patients was 2% (1 case) one grade, 14% (7 cases) 2 grade, 16% (8 patients) 3 grade.
CONCLUSION: Based on these results, the use of topical 2% nitroglycerin ointment and 2% chlorhexidine solution to reduce venous catheter-related phlebitis is recommended. However using 2% nitroglycerin ointment is more effective.
: IV catheters, Phlebitis, 2% Nitroglycerin ointment, 2 % Chlorhexidine solution
رگ گیری, التهاب عروق, پماد نیتروگلیسرین 2%, محلول کلرهگزیدین 2%.
7
15
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-22&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/23
1393/3/2
2014/05/23
1393/3/2
M
Bagheri- Nesami
معصومه
باقری نسامی
0031947532846005328
0031947532846005328
No
گروه پرستاری داخلی و جراحی دانشگاه علوم پزشکی مازندران
J
Khodadadian-Miri
جاوید
خدادادیان میری
0031947532846005329
0031947532846005329
Yes
دانشگاه علوم پزشکی بابل
J
Khodadadian-Miri
جمشید
یزدانی چراتی
0031947532846005330
0031947532846005330
No
گروه آمار حیاتی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
S
Tabiban
ساسان
طبیبان
0031947532846005331
0031947532846005331
No
گروه قلب و عروق، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
SH
Ala
شهرام
علا
0031947532846005332
0031947532846005332
No
گروه فارماکولوژی بالینی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
fa
تجربه مادرانِ نوزادان نارس از جدایی
Experience of Mothers with Premature Infants from Separation
سابقه و هدف: تولد نوزاد نارس تجربه ویژهای برای مادران می باشد. جدایی زودتر از موعد مادر از شیرخوار به واسطه زایمان زودرس و بستری، پیامدهای جسمی و روانی متعددی را برای آنها به همراه دارد و تغییرات عمدهای را در زندگی آنها ایجاد میکند. این مطالعه به منظور درک و فهم جامعتر این پدیده با هدف تبیین تجارب جدایی مادرانِ دارای نوزاد نارس انجام شد.
مواد و روشها: این مطالعه کیفی با رویکرد تحلیل محتوا می باشد. جمعآوری دادهها با پانزده مصاحبه بدون ساختار و عمیق با مادران دارای نوزاد نارس طی سالهای 1392-1391 و در مراکز آموزشی درمانی شمال و شمالغرب کشور انجام گردید. نمونهگیری بصورت هدفمند انجام یافت. کلیه مصاحبهها ضبط شده، کلمه به کلمه بازنویسی شد و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی از نوع قراردادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته ها: تحلیل دادهها منجر به استخراج مضمون تسلسل جدایی در مادران با تولد نوزادان نارس شد. این مضمون با سه طبقه شامل جدایی نوزاد- والد، جدایی، خانواده-والد، جدایی اجتماع-والد، نمایان گردید. تحلیل تجارب مشارکتکنندگان نشان داد که دامنه تنهایی مادران در روزهای ابتدایی تولد نوزاد نارس بیشتر و طولانی تر و به تدریج با گذر زمان وسعت آن کاهش می یابد و به ترتیب از جدایی از نوزاد به جدایی از خانواده، همسر، بستگان و دوستان میانجامد.
نتیجه گیری: بر اساس نتایج این مطالعه مادران در فرآیند مراقبت از شیرخواران خود، جداییهای پی در پی را تجربه میکنند که محدود به زمان بستری شیرخوار در بیمارستان نمی باشد، لذا باید به تصاعد و تسلسل جداییهای مادران توجه کرد و بر اساس نیازمندیهای مادران، مداخلات مناسب با آن را طراحی و اجرا نمود.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Premature birth is a special experience for mothers. Separation of mothers from their neonates before the determined time due to preterm labor and hospitalization in NICU associated with many physical and mental consequences for them and makes major changes in their life. This study was carried out in order to more comprehensive understanding of this phenomenon and aimed to describe the mother’s experience of premature birth.
METHODS: The present study was a qualitative study with the content analysis approach. The data collection was conducted with 15 unstructured and in-depth interviews with the mothers having premature birth during 2012-2013 in medical educational centers in the North and Northwest of Iran. A purposive sampling method was used in this study. All interviews were recorded and transcribed verbatim and finally analyzed using a qualitative content analysis with a conventional method.
FINDINGS: Data analysis led to extraction of continuum of separation in mothers of premature birth. This theme revealed in mothers by three categories of separation include: infant- mother, family-mother and social-mother. Analysis of the participant’s experiences showed that the extension of mother's aloneness is greater and longer in the first days of birth and gradually overtime, it is decreased and separation from the infant would be changed to separation from family, wife, relative and friends, respectively.
CONCLUSION: Based on the results of this study, mother's separation during the process of infant care, is not limited to hospitalization of premature infant, therefore it should be paid attention to continuum and progression of separation. Also, according to the needs of these mothers, appropriate interventions should be designed
Premature infant, Mothers\' experiences, Separation, Content analysis.
نوزاد نارس, تجربه مادران, جدایی, تحلیل محتوا.
16
25
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-23&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/23
1393/3/2
V
Zamanzadeh
وحید
زمانزاده
0031947532846005333
0031947532846005333
No
گروه پرستاری داخلی - جراحی دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
L
Valizadeh
لیلا
ولیزاده
0031947532846005334
0031947532846005334
No
گروه پرستاری کودکان دانشکده پرستاری و مامایی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
E
Mohammadi
عیسی
محمدی
0031947532846005335
0031947532846005335
No
گروه پرستاری دانشکده پزشکی دانشگاه تربیت مدرس
Y
Zahed Pasha
یداله
زاهدپاشا
0031947532846005336
0031947532846005336
No
مرکز تحقیقات بیماریهای غیرواگیر کودکان امیرکلا، دانشگاه علوم پزشکی بابل
A
Arzani
افسانه
ارزانی
0031947532846005337
0031947532846005337
Yes
کمیته تحقیقات دانشجویی دانشکده پرستاری و مامایی، دانشگاه علوم پزشکی تبریز
fa
مقایسه اثر تمرین درمانی در آب و خارج آب بر قدرت عضلات زانو و کیفیت زندگی بیماران هموفیلی مبتلا به آرتروپاتی زانو
Comparison of the Effect of Aquatic Exercise Therapy and Land-based Therapeutic Exercise on Knee Muscles’ Strength and Quality of Life in Patients with Knee Joint Arthropathy due to Hemophilia
سابقه و هدف: کاهش قدرت عضلانی متعاقب خونریزی های مکرر در مفصل زانو و به دنبال آن کاهش سطح کیفیت زندگی از جمله مشکلات اساسی بیماران هموفیلی به حساب می آیند. هدف از این مطالعه، مقایسه اثر دو نوع تمرین توانبخشی در آب و خارج از آب بر قدرت عضلانی و کیفیت زندگی این بیماران در طی 8 هفته می باشد.
مواد و روشها: این مطالعه تجربی بر روی 38 بیمار مبتلا به بیماری هموفیلی نوع A که به صورت تصادفی به سه گروه تمرین درمانی در خارج از آب، هیدروتراپی و کنترل تقسیم شدند، انجام گردید. گروه هیدروتراپی تمرینات کششی و تقویتی عضلات همسترینگ و کوادریسپس را در محیط آب و گروه تمرین درمانی نیز همین تمرینات را در محیط خارج از آب طی 8 هفته، 3 روز درهفته، دنبال نمودند و گروه کنترل هم فقط به زندگی روزمره خود پرداختند. قدرت دو عضله کوادریسپس و همسترینگ و کیفیت زندگی آزمودنی ها به ترتیب توسط دستگاه دینامومتر و پرسشنامه WOMAC در ابتدا و پس از دوره مداخله اندازه گیری و مقایسه شد.
یافته ها: هر دو گروه تجربی در مقایسه با گروه کنترل به طور معنی داری با افزایش قدرت عضلات همسترینگ (گروه هیدروتراپی: پس آزمون 8/4±7/17؛ گروه حرکت درمانی: پس آزمون 1/8±3/17؛ گروه کنترل: پس آزمون 6/6±3/12) و کوادریسپس (گروه هیدروتراپی: پس آزمون 5/5±9/20؛ گروه حرکت درمانی: پس آزمون 7/7±2/20؛ گروه کنترل: پس آزمون 8/6±2/15) و بهبود سطح کیفیت زندگی مواجه شدند (001/0>P). بهبود کیفیت زندگی (گروه هیدروتراپی: پس آزمون 1/9±4/26؛ گروه حرکت درمانی: پس آزمون 1/9±4/26؛ گروه کنترل: پس آزمون 4/6±4/43) آزمودنی های تحت درمان با هیدروتراپی به طور معنی داری (01/0>P) بیشتر از گروه تمرین درمانی بود، لیکن اختلاف معنی داری در تغییرات قدرت عضلات کوادریسپس و همسترینگ بین دو گروه تحت درمان مشاهده نشد.
نتیجه گیری:هر دو نوع تمرینات آبی و خارج از آب می توانند باعث بهبود کیفیت زندگی و افزایش قدرت عضلات زانو در بیماران مبتلا به آرتروپاتی ناشی از هموفیلی گردند؛ اگرچه اثر آب درمانی بر بهبود کیفیت زندگی نسبت به تمرینات خارج از آب بیشتر است.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Decreasing muscle strength and the quality of life (QOL) are some major problems for hemophilic patients. The purpose of this study was to compare two treatment protocols, including land-based and water-based exercise therapy on muscle strength and QOL in patients with hemophilia for 8 weeks.
METHODS: In this experimental study, thirty-eight patients with hemophilia (type A) were randomly assigned into land-based exercise therapy, hydrotherapy and control groups. The participants in hydrotherapy group performed hamstring stretching and quadriceps strengthening exercises in water while the patients in land-based exercise therapy group followed the same exercises outside the water three days in a week for 8 weeks and the subjects in control group have their everyday life. The muscle strength and QOL were evaluated using hand held dynamometer and WOMAC questionnaire at base line and after interventions, respectively.
FINDINGS: The patients who completed the interventions had significant increase in hamstring (Mean±SD: hydrotherapy: post-test 17.7±4.8 exercise therapy: post-test 17.3±8.1 control: post-test 12.3±6.6) strength and quadriceps (Mean±SD: hydrotherapy: post-test 20.9±5.5 exercise therapy: post-test20.2±7.7 control: post-test (15.2±6.8) and improvement in QOL compared to subjects in control group (p<0.001). More significant (p0.05) difference was detected between the WET and LET therapeutic programs in changes of quadriceps and hamstring muscle strength at baseline and after finishing the treatment protocols.
CONCLUSION: Both interventions can improve quality of life and muscle strength of knee joint in patients with knee joint arthropathy due to hemophilia, although the influence of water-based exercise therapy program in improving QOL protocol is more than land-based exercise therapy method.
Hemophilia, Hydrotherapy, Muscle strength, Quality of life, Quadriceps, Hamstring.
هموفیلی, هیدروتراپی, قدرت عضلانی, کیفیت زندگی, کوادریسپس, همسترینگ.
26
32
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-24&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
V
Mazloum
وحید
مظلوم
0031947532846005338
0031947532846005338
Yes
گروه آسیب شناسی ورزشی و حرکات اصلاحی دانشگاه شهید باهنر کرمان
KH
Khayambashi
خلیل
خیام باشی
0031947532846005339
0031947532846005339
No
گروه آسیب شناسی ورزشی و حرکات اصلاحی دانشگاه اصفهان
N
Rahnama
نادر
رهنما
0031947532846005340
0031947532846005340
No
گروه آسیب شناسی ورزشی و حرکات اصلاحی دانشگاه اصفهان
fa
اثر بربرین کلراید بر تقویت طولانی مدت(LTP) درشکنج دندانه دار موشهای صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوتوسین
Effect of Berberine Chloride on Long Term Potentiation (LTP) at Dentate Gyrus in Streptozotocin- Induced Diabetic Rats
سابقه و هدف: بربرین، آلکالوئیدی ایزوکوئینولین میباشد که در مطالعات اخیر آثار ضددیابتی و آنتیاکسیدانی آن گزارش شده است. هدف از این مطالعه بررسی اثر تجویز بربرین بر شکلپذیری سیناپسی در ناحیه شکنج دندانهدار موشهای صحرایی دیابتیشده با استرپتوزوتوسین می باشد.
مواد و روشها: در این مطالعه 40 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار بطور تصادفی به پنج گروه: کنترل، کنترل تیمار شده با بربرین (mg/kg100)، دیابتی و دیابتی تیمار شده با بربرین (mg/kg100و50) تقسیم شدند. دیابت با تزریق استرپتوزوتوسین با دوز mg/kg55، بهصورت درون صفاقی القاء گردید. یک هفته پس از تزریق استرپتوزوتوسین، تیمار بربرین با دوزmg/kg/day 100 و50 بهمدت هفت هفته بهصورت خوراکی انجام گردید. قندخون در هفتههای 5،3،1 و7 پس از تزریق STZ با خونگیری از سیاهرگ دمی اندازه-گیری شد. آزمون ماز Y به منظور بررسی اثر بربرین بر اختلال حافظهای و یادگیری ناشی از دیابت استفاده گردید. جهت ارزیابی اثر بربرین بر شکلپذیریسیناپسی، پتانسیلدرازمدت (LTP) در سیناپسهای مسیر پرفورنت-شکنجدندانهای ضمن القاء تحریک الکتریکی با فرکانس200هرتز در موشهایصحرایی ثبتگردیده و دامنه پتانسیل پسسیناپسی تحریکی (fEPSP) و نیز نقطه اوج دامنه (PS)، با نرمافزارهای مربوطه آنالیز گردید.
یافته ها: افزایش قندخون و کاهش وزن نمونهها و حافظه فضایی کوتاهمدت در نمونههای دیابتی تحت درمان با بربرین، بهبود یافت (01/0P<). دامنه PSLTP در گروه دیابتی )12±112) در مقایسه با کنترل (14±192) بهطور معنیداری کاهش و در گروه دیابتی تحت درمان با بربرین (mg/kg100) (10±192) در مقایسه با کنترل دیابتی )12±112) بهطور معنیداری افزایشیافت (05/0P<). همچنین شیب fEPSP LTPدر گروه دیابتی (6±121) در مقایسه با کنترل (11±167) بهطور معنیداری کاهش و در گروه دیابتی تحتدرمان با بربرین (mg/kg100) (3±147) در مقایسه با کنترل دیابتی (6±152) بهطور معنیداری افزایشیافت (05/0P<).
نتیجه گیری: مطالعه حاضر نشان داد که درمان با بربرین در روندی وابسته به دوز اختلال شناختی و الکتروفیزیولوژیکی را در موشهای صحرایی دیابتی شده با استرپتوزوتوسین بهبود میبخشد.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Berberine, an isoquinoline alkaloid is reported to exhibit an anti-diabetic and antioxidant effect. Thus,this research study was conducted, for the first time, to evaluate the effect of berberine on synaptic plasticity at dentate gyrus (DG) of streptozotocin- induced diabetic rats.
METHODS: In this study, the male Wistar rats (n=40) were randomly allocated into five groups: control, control berberine-treated (100mg/kg), diabetic, berberine-treated diabetic (50, 100mg/kg) groups. Diabetes was induced intraperinoneally administration at the dose of 55mg/kg. Berberine was orally administered at doses of 50 and 100mg/kg/day one week after STZ injection for a period of 7 weeks. Blood samples were taken from the tail vein 1, 3, 5, 7 weeks after STZ injection to measure blood glucose levels and Y maze task and passive avoidance test were used for assessment of learning and memory deficiency. Moreover electrophysiological evaluation including: field excitatory post-synaptic potentials (fEPSP) and Long-term potentiation (LTP) in perforate path-DG synapses was assessed in order to investigate the effect of berberine on synaptic plasticity. Field excitatory post-synaptic potential (fEPSP) slope and population spike (PS) amplitude were also measured.
FINDINGS: Increased blood glucose, reduced weight and short-term spatial memory in diabetic rats treated with berberine were improved (p<0.01). With respect to the control group (192±14), PS amplitude was significantly decreased in the diabetes group (112±12). In comparison to control group (112±12), chronic treatment with berberine (100mg/kg) (192±10) improved PS amplitude (p<0.05). In addition fEPSP amplitude was significantly decreased in the diabetes group (121±6) in comparison to control group (167±11). In comparison to control group (152±6), chronic treatment with berberine (100mg/kg) (147±3) improved fEPSP amplitude (p<0.05).
CONCLUSION: This study showed that berberine treatment in dose dependent manner ameliorates memory impairment and improves synaptic plasticity in STZ diabetic rats.
Berberine, Diabetes, Dentate gyrus, Learning and memory, Synaptic plasticity
بربرین, دیابت, شکنجدندانهدار, یادگیری و حافظه, شکلپذیری سیناپسی.
33
42
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-25&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
H
Kalalian Moghaddam
حمید
کلالیان مقدم
0031947532846007636
0031947532846007636
Yes
گروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شاهرود
T
Baluchnejadmojarad
توراندخت
بلوچ نژادمجرد
0031947532846007637
0031947532846007637
No
گروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران
M
Roghani
مهرداد
روغنی
0031947532846007638
0031947532846007638
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی اعصاب، دانشگاه شاهد
M
Khaksari
مهدی
خاکساری
0031947532846007639
0031947532846007639
No
گروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شاهرود
A.A
Ronaghi
عبدالعزیز
رونقی
0031947532846007640
0031947532846007640
No
گروه فیزیولوژی دانشکده پیراپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
M
Mesripour Alavijeh
مهناز
مصری پورعلویجه
0031947532846007641
0031947532846007641
No
گروه فیزیولوژی، دانشکده علوم پایه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد دامغان
fa
اثر کنترل مکانیکی جریان خون مغز بر سکته مغزی مدل آمبولیک پس از درمان تأخیری با فعال کننده پلاسمینوژن بافتی در موش صحرایی اوارکتومی شده
The Effect of Mechanical Control of Brain Blood Flow on the Embolic Model of Stroke after Delayed Tissue Plasminogen Activator Therapy
سابقه و هدف: سکته مغزی از علل عمده مرگ و میر و ناتوانی های طولانی مدت در بزرگسالان است. گزارش شده است که کنترل مکانیکی جریان خون مغز (Mechanical Flow Control, MFC) آسیب ناشی از رپرفیوژن را کاهش می دهد. لذا در این مطالعه اثرMFC بر سکته مغزی مدل امبولیک پس از درمان تأخیری با فعال کننده پلاسمینوژن بافتی (Tissue Plasmingen Actrivator, tPA) در موش صحرایی ماده اوارکتومی شده بررسی شد.
مواد و روشها: این مطالعه تجربی بر روی 32 سر موش صحرایی ماده با وزن 200 تا 250 گرم در 4 گروه کنترل (اوارکتومی و القاء سکته مغزی)،MFC (اوارکتومی، القاء سکته مغزی و بستن و باز کردن شریانهای کاروتید مشترک)، tPA (اوارکتومی، القاء سکته مغزی و تزریق tPA) و tPA+MFC (اوارکتومی، القاء سکته مغزی، تزریق tPA و بستن و باز کردن شریانهای کاروتید مشترک) انجام شد. در ابتدا حیوانات اوارکتومی شدند، بعد از گذشت یک ماه، سکته مغزی از طریق تزریق لخته ای به داخل شریان مغزی میانی القاء شد. tPA (mg/kg i.v9/0) در 6 ساعت و MFC در پنج مرحله، 30 ثانیه بستن و 30 ثانیه باز کردن شریان های کاروتید مشترک، در 5/6 ساعت بعد از القاء سکته انجام شد. حجم انفارکتوس، جریان خون مغز و اختلالات نورولوژیک دو روز بعد از القاء سکته اندازه گیری و مقایسه شدند
یافته ها: حجم انفارکتوس نسبت به گروه کنترل (6/1±32%)، در گروه tPA (2/5±43%) افزایش (05/0p<) و در گروه tPA+MFC (5±17%) بطور معنی داری کاهش یافت (001/0p<). اگرچه تزریق با تأخیر tPA، جریان خون مغز (001/0p<) و اختلالات نورولوژیک (05/0p<) را افزایش داد، ولی بکارگیری MFC در 30 دقیقه بعد از تزریق tPA، هم جریان خون مغز (001/0p<) و هم اختلالات نورولوژیک (05/0p<) را کاهش داد.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که MFC متعاقب تجویز با تأخیر tPA اثر محافظت نورونی دارد.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Stroke is a major cause of mortality and long term disability in adults. It has been reported that the mechanical flow control (MFC) of brain reduces reperfusion injury. Therefore, in the present study the effect of MFC on embolic stroke model after delayed tissue Plasminogen Activator (tPA) therapy in ovariectomized-female rat was investigated.
METHODS: In this experimental study thirty-two female rats (200 to 250 g) were divided into four groups as following: Control (ovariectomized and stroke induction), MFC (ovariectomized, stroke induction and occluded and released common carotid arteries), tPA (ovariectomized, stroke induction and tPA injection) and tPA+MFC (ovariectomized, stroke induction, tPA injection and occluded and released common carotid arteries). All animals were ovariectomized and one month later, stroke was induced by a natural clot injection into the right middle cerebral artery. tPA (0.9 mg/kg i.v) was administered at 6 h and MFC was induced at 6.5 h after the stroke by 5 cycles of occluding (30 sec) and releasing (30 sec) common carotid arteries. Infarct volume and neurological deficits were measured two days later and then compared.
FINDINGS: Compared to the control group (32±1.6%), tPA (43±5.2%) increased the infarct volume (p<0.05) while combination of tPA+MFC (17±5%) significantly reduced it (p<0.001). Although tPA increased blood brain flow (p<0.001) and neurological deficits (p<0.05), application of MFC at 30 min after tPA administration, reduced both of them (p<0.001and p<0.05, respectively).
CONCLUSION: Based on our findings, late tPA therapy followed by application of MFC shows neuroprotective effects.
Cerebral ischemia, Mechanical flow control, Tissue plasminogen activator
ایسکمی مغزی, کنترل مکانیکی جریان خون, فعال کننده پلاسمینوژن بافتی.
43
49
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-26&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
H
Rezazadeh
حسین
رضازاده
0031947532846005919
0031947532846005919
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
M.A
Hosseini Kahnouei
محمدامین
حسینی کهنویی
0031947532846005920
0031947532846005920
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
I
Fatemi
ایمان
فاطمی
0031947532846005921
0031947532846005921
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
A
Shamsizadeh
علی
شمسی زاده
0031947532846005922
0031947532846005922
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
E
Hakimizadeh
الهام
حکیمی زاده
0031947532846005923
0031947532846005923
No
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
M
Allahtavakoli
محمد
الله توکلی
0031947532846005924
0031947532846005924
Yes
مرکز تحقیقات فیزیولوژی و فارماکولوژی، دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان
fa
بررسی خودتنظیمی جریان خون مغز در آغاز مرحله خونرسانی مجدد در مدل ایسکمی موقتی- موضعی موش صحرایی
Evaluation of Cerebral Blood Flow Autoregulation during Early Phase
سابقه و هدف: خونرسانی مجدد بدنبال ایسکمی مغزی با آزادسازی فاکتورهای مختلف موثر بر عروق همراه بوده که می تواند خودتنظیمی عروق مغز، بعنوان یک مکانیسم هموستازی جریان خون، را تغییر دهد. این مطالعه به منظور بررسی تاثیر ایسکمی موقتی- موضعی بر خود تنظیمی جریان خون مغز در آغاز مرحله خونرسانی مجدد انجام شد.
مواد و روشها: این مطالعه بر روی 12 سر موش صحرایی نر که به دو گروه 6 تایی شاهد و ایسکمی تقسیم شدند، انجام گردید. در گروه ایسکمی، ایسکمی موقتی-موضعی مغز با روش انسداد شریان میانی مغز (MCAO) با60 دقیقه انسداد و بدنبال آن 12 ساعت خونرسانی مجدد انجام شد. جریان خون موضعی مغز (rCBF) به طور پیوسته در طول آزمایش ثبت شده و حجم ضایعه با روش رنگ آمیزی تری- فنیل تترازولیوم کلراید (TTC) بعد از پایان 12 ساعت MCAO انجام گردید. جهت اندازه گیری خودتنظیمی جریان خون مغز 30 دقیقه پس از آغاز خونرسانی مجدد، از مدل القاء پرفشاری شریانی موقت (تزریق داخل وریدی فنیل افزین 01/0 گرم در mL10 سالین و با افزایش μg/min1/0) همزمان با ثبت جریان خون موضعی ناحیه ایسکمی استفاده شد.
یافته ها: میانگین جریان خون ناحیه خونرسانی شریان میانی مغز در گروه ایسکمی هنگام انسداد 80% نسبت به گروه شاهد کاهش داشته و القاء ایسکمی/ خونرسانی مجدد مغز ضایعه وسیعی در نیمکره راست گروه ایسکمی (mm35±326) ایجاد نمود. افزایش فشار خون از mmHg90 تا mmHg170 تاثیر چندانی بر جریان خون موضعی مغز حیوانات شاهد نداشت. اما در گروه ایسکمی همزمان با افزایش فشار شریانی از mmHg90 جریان خون ناحیه ایسکمی با سرعت و در تبعیت از افزایش فشار شریانی افزایش پیدا کرد.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که خودتنظیمی جریان خون مغز در مرحله آغازین خونرسانی مجدد بشدت در ناحیه ایسکمی آسیب دیده و سبب تشدید ضایعه ناشی از ایسکمی مغزی می شود.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Reperfusion following brain ischemia is associated with releasing of different substances influencing the cerebrovascular diameter, which can alter cerebrovascular autoregulation as a homeostasis mechanism of brain blood flow. The present study was considered to evaluate the effect of transient focal cerebral ischemia on the brain blood flow autoregulation during early phase of reperfusion
METHODS: The experiment was performed on 12 rats that divided into two groups sham and ischemic groups, n=6 for each group. In ischemic group, transient focal cerebral ischemia was induced with 60 min middle cerebral artery occlusion (MCAO) followed by 12 hr reperfusion. Regional cerebral blood flow (rCBF) was continuously recorded during experiment and lesion volume of right hemisphere was determined by tri-phenyl tetrazolium chloride (TTC) staining method 12 hr after termination of MCAO. Autoregulation of ischemic region was measured 30 min after beginning of reperfusion by transient increasing of blood pressure (intravenous injection of phenylephrine 0.01 g in10 mL saline with increasing 0.1μg/min) and simultaneous recording of rCBF in ischemic region.
FINDINGS: The means of cerebral blood flow in the ischemic regions was reduced by 80% in ischemic group compared with sham. Also ischemia/reperfusion induced infarction in a large area of right hemisphere in ischemic group (326±5 mm3). Increasing of arterial pressure from 90 mmHg to 170 mmHg did not change the focal cerebral blood flow of sham. But in ischemic group enhancing of arterial pressure up to 90 mmHg increased the blood flow of the ischemic regions.
CONCLUSION: The findings of this study indicated that cerebrovascular autoregulation of ischemic region severely damage at the early phase of reperfusion following brain ischemia, which results in intensification of brain ischemia injury.
Ischemia/reperfusion injury, Autoregulation, Phenylephrine, Blood flow of ischemic region.
ضایعه ایسکمی/خونرسانی مجدد, خودتنظیمی, فنیل افرین, جریان خون منطقه ایسکمی.
50
56
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-27&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
M.T
Mohammadi
محمدتقی
محمدی
0031947532846005353
0031947532846005353
Yes
گروه فیزیولوژی و بیوفیزیک، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله
GH.A
Dehghani
غلامعباس
دهقان
0031947532846005354
0031947532846005354
No
گروه فیزیولوژی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی شیراز
fa
تاثیر الکتروشوک بر هورمونهای استروژن و پروژسترون تخمدان در مراحل مختلف چرخه استروس موش سوری ماده بالغ
The Effect of Electro Shock on Estrogen and Progesterone Hormones in Different Stages of Estrous Cycle in Adult Female Mice
سابقه و هدف: چرخه جنسی نامنظم در نتیجه ترشح نامناسب هورمونها شایعترین علت ناباروری است با توجه به اینکه میزان افسردگی در زنان دو برابر مردان است و الکتروشوک یکی از روشهای درمانی مورد استفاده در افسردگی میباشد. لذا این مطالعه به منظور بررسی تاثیر شوک الکتریکی بر ترشح هورمونهای جنسی انجام گردید.
مواد و روشها: در این مطالعه تجربی 60 موش سوری نژاد آلبینو (وزن 5/1±28گرم و 12-9 هفتگی) با سیکل جنسی منظم پس از تعیین مراحل چرخه استروس با اسمیر واژن، به 12 گروه 5 تایی: چهار گروه کنترل در مراحل چهارگانه چرخه استروس، چهار گروه دریافت کننده یک شوک در هر یک از مراحل چهارگانه و چهار گروه با دریافت دو بار شوک (فاصله شوکها 4 ساعت) در هر مرحله چرخه جنسی تقسیم شدند. اعمال شوک با دستگاه الکتروشوک آزمایشگاهی و شوک قابل تحمل برای موشها صورت گرفت. نمونه خون از موشها در همان مرحله دریافت شوک، برای اندازه گیری هورمونهای جنسی جمعآوری و با روش الایزا مورد سنجش و مقایسه قرار گرفت.
یافته ها: میانگین سطح سرمی هورمون استروژن تنها در گروه دو بار شوک دریافت کرده مرحله متاستروس (074/0±92/3) نسبت به گروه کنترل این مرحله (118/0±36/4) اختلاف معنی دار نشان داد (05/0P<). تنها در مرحله دیاستروس میانگین سطح سرمی پروژسترون گروه یک شوک (243/0±264/5) و گروه دو بار شوک (029/0±24/5) از نظر آماری نسبت به گروه کنترل (102/0±466/5) اختلاف معنیدار نداشت.
نتیجه گیری: نتایج مطالعه نشان داد که اعمال شوک الکتریکی تنها در مرحله دی-استروس چرخه استروس بر سطح سرمی هر دو هورمون جنسی تاثیر ندارد.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Irregular sexual cycle due of improper hormone secretion is most common cause of infertility. Considering fact that women experience twice the rate of depression as men and electroconvulsive therapy (ECT) is one of used treatment methods, therefore this study was conducted to investigate the effect of electric shock on secretion of sex hormones.
METHODS: In this experimental study 60 albino mice (weighting 28±1.5g and 9-12 weeks) with normal sex cycle were divided into 12 groups of 5 mice in each group after determining estrous cycle stages with vaginal smear: four control groups in our estrous cycle stages, four groups receiving one shock in each of four stages and four groups receiving two-shocks (with interval of 4 hours) in each stage of sex cycle. Shock operation was conducted with laboratory shock device and tolerable shock for mice. Blood samples were collected from mice in the same stage of receiving shock to measure sex hormones and assayed by ELISA method and compared.
FINDINGS: Mean serum level of estrogen hormone showed significant difference only in the group receiving two shocks in metestrus stage )3.92±0.074( in comparison to control group of this stage )4.36±0.118) (p< 0.05). Only in diestrus stage, mean serum level of progesterone of one-shock group )5.264±0.243( and two shock group )5.24±0.029( showed no statistically significant difference in comparison to control group )5.466±0.102).
CONCLUSION: The result of study indicated that electroshock operation had no effect on serum level of both hormones just in diestrus stage of estrous cycle.
Electroshock, Female mice, Estrous cycle, Estrogen, Progesterone
الکتروشوک, موش سوری ماده, چرخه استروس, استروژن, پروژسترون
57
63
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-28&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
R
Pozesh
رعنا
پوزش
0031947532846005355
0031947532846005355
No
گروه علوم جانوری، دانشکده علوم طبیعی، دانشگاه تبریز
M.A
Hosseinpour Feizi
محمدعلی
حسین پور فیضی
0031947532846005356
0031947532846005356
Yes
گروه علوم جانوری، دانشکده علوم طبیعی، دانشگاه تبریز
S.M
. Banan Khojasteh
سیدمهدی
بانان خجسته
0031947532846005357
0031947532846005357
No
گروه علوم جانوری، دانشکده علوم طبیعی، دانشگاه تبریز
F
Sheikhzadeh Hesari
فرزام
شیخ زاده حصاری
0031947532846005358
0031947532846005358
No
گروه علوم جانوری، دانشکده علوم طبیعی، دانشگاه تبریز
fa
تعیین فراوانی و مقاومت آنتی بیوتیکی باکتری های شایع در سپسیس نوزادی دیررس در بخش نوزادان بیمارستان بوعلی سینا ساری
Determination of Frequency and Antibiotic Resistance of Common Bacteria in Late Onset Sepsis at the Neonatal Ward in Booali-Sina Hospital of Sari, Iran
سابقه و هدف: سپسیس نوزادی علت اصلی مرگ نوزادان در کشوهای در حال توسعه است. در درمان تجربی، قبل از تشخیص نوع پاتوژن، درمان با آنتی بیوتیک شروع می شود. این مطالعه به منظور بررسی فراوانی باکتری های شایع در سپسیس دیررس نوزادی و تعیین مقاومت آنتی بیوتیکی آن ها در بخش نوزادان انجام شد.
مواد و روشها: در این مطالعه مقطعی از 100 نوزاد مشکوک به سپسیس دیررس در بدو بستری و قبل از آنتی بیوتیک درمانی، 2 نمونه خون از دو محل جداگانه گرفته شد و به محیط کشت باکتریایی وارد گردید. پس از انکوباسیون نمونه ها به مدت 72 ساعت، اقدام جهت شناسایی سوش باکتریایی و تست حساسیت آنتی بیوتیک به روش انتشار در دیسک صورت گرفت.
یافته ها: از میان 100 نوزاد مشکوک به سپسیس دیررس، 20 مورد کشت خون مثبت داشته اند. استافیلوکوک اورئوس (35%)، کلبسیلا پنومونیه (20%)، اشرشیاکلای (20%) شایعترین سوش ها بوده اند. مقاومت آنتی بیوتیکی گرم منفی ها نسبت به سفتازیدیم، سفوتاکسیم، سفتی زوکسیم، سفتریاکسون، به ترتیب 7/72%، 5/54%، 5/54%، 60% بوده است. 100% از باکتری های گرم مثبت به اگزاسیلین، 7/77% به سفالوتین و کلیندامایسین، مقاوم بوده اند. موثرترین آنتی بیوتیک ها بر روی گرم مثبت ها ونکومایسین، و بر روی گرم منفی ها ایمی پنم بود (100% حساسیت).
نتیجه گیری: در این مطالعه مقاومت رو به رشد باکتری های گرم منفی نسبت به سفالوسپورین ها مشاهده شده است در نتیجه در تجویز تجربی این داروها باید دقت بیشتری بعمل آید.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Neonatal sepsis is a major cause of death in neonates in developing countries. In empiric treatment, antibiotic therapy is usually started before pathogen identification. The purpose of this study was to determine the frequency and antibiotic resistance of common bacteria in late onset sepsis at the neonatal ward in Booali-Sina hospital of Sari, Iran.
METHODS: In this cross-sectional and descriptive study, a total of 100 neonates with clinical diagnosis of late onset septicemia were admitted. Two blood samples were taken before antibiotic therapy and transferred to the bacterial medium. After 72 hour incubation, the samples were analyzed to determine bacteria isolates and antibiotic susceptibility test was performed by disk diffusion technique.
FINDINGS: Among 100 neonates with suspected to late onset sepsis, 20 neonates had positive blood culture. Staphylococcus aureus (35%), klebseilla pneumonia (20%) and Escherichia coli (20%) were the major etiological agents. The percentage of the antibiotic resistance of the gram negative bacteria to ceftazidime, ceftizoxime, cefotaxime and ceftriaxone were 72.7%, 54.5%, 54.5% and 60%, respectively. The gram positive bacteria (100%) were resistant to oxacillin, and 77.7% were resistant to cefalotin and clindamycin. Vancomycin and imipenem were considered as the most potent antibiotic against gram positive and negative bacteria (sensitivity 100%).
CONCLUSION: Gram negative bacteria developing resistance to cephalosporins was observed in this study. In conclusions, the empiric use of this drug should be associated with more attention.
Sepsis, Neonates, Antibiotic resistance, Bacteria.
سپسیس, نوزادان, مقاومت آنتی بیوتیکی, باکتری.
64
71
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-29&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
M.R
Rafati
محمدرضا
رافتی
0031947532846005359
0031947532846005359
No
مرکز تحقیقات علوم دارویی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
R
Farhadi
رویا
فرهادی
0031947532846005360
0031947532846005360
No
گروه اطفال، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
E
Nemati-Hevelai
ابراهیم
نعمتی هولایی
0031947532846005361
0031947532846005361
No
آزمایشگاه بخش میکروب شناسی بیمارستان بوعلی سینا ساری
A
. Chabra
آرونا
چابرا
0031947532846005362
0031947532846005362
Yes
مرکز تحقیقات علوم دارویی، دانشکده داروسازی، دانشگاه علوم پزشکی مازندران
fa
پیامد بیماران بستری دربخش مراقبتهای ویژه بیمارستان شهیدبهشتی بابل
Outcome of the Patients Admitted to the Surgical Intensive Care Unit of Shahid Beheshti Hospital (Babol, Iran)
سابقه و هدف: با توجه به شیوع فزاینده حوادث ترافیکی و جراحیهای ماژور در منطقه بر تعداد بیماران نیازمند به مراقبتهای ویژه نیز افزوده میگردد. عوامل موثر بر سرانجام بیماران بستری در بخش مراقبتهای ویژه متنوع هستند. هدف این مطالعه بررسی عوامل موثر در سرانجام بیماران بستری در بخش مراقبت ویژه جراحی بیمارستان شهیدبهشتی بابل می باشد.
مواد و روشها: این مطالعه مقطعی بر روی بیمارانی که درسالهای 1388 الی 1390 در بخش مراقبت ویژه جراحی بیمارستان شهیدبهشتی بابل بستری شدند اجرا گردید. جنس، سن، علت پذیرش، روند درمان، مدت زمان بستری و سرانجام بیماران از پروندهها استخراج و عوامل موثر بر سرانجام بیماران مشخص گردید.
یافته ها: از 334 بیمار، 170 بیمار (8/50%) بهبودی کامل یافتند، 102 بیمار (5/30%) بیمار با بهبودی نسبی مرخص یا به بخشهای دیگر منتقل گردیدند، 5 بیمار (5/1%) جهت اقدامات تکمیلی و ادامه درمان به مراکز تخصصی یا پیشرفتهتر ارجاع شدند و 57 بیمار (2/17%) فوت شدند. رابطه معنیداری بین سن (049/0p=)، علت پذیرش (OR=0.52, 95%CI:0.28-0.97) و مدت زمان بستری شدن (001/0p<) با سرانجام بیماران وجود داشت. بین سطح هوشیاری بیماران و اینتوباسیون و بین میانگین فشار خون شریانی اولیه و سطح هوشیاری بیماران با سرانجام آنها رابطه معنیداری یافت نشد.
نتیجه گیری: آگاهی از عوامل موثر بر سرانجام بیماران در بخش مراقبتهای ویژه میتواند در شناسائی گروه پر خطر و برنامهریزی در یاری رساندن بهینه به آنها در جهت کاهش میزان مرگ و میر مفید باشد
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Regarding increasing traffic accidents and major surgery in this region the number of patients who need intensive cares is increasing too. Determinants of outcome in patients admitted to the Intensive care unit are varied. The aim of this study was to evaluate the determinants of outcome in patients admitted to the surgical intensive care unit of Shahid Beheshti hospital (Babol, Iran).
METHODS: This cross sectional study was carried on patients who were admitted to the surgical intensive care unit of Shahid Behishti hospital during 2009-2010. Information including gender, age and cause of admission, treatment process and length of stay extracted from files.
FINDINGS: Out of 334 patients, 170 (50.8%) patients recovered completely, 102 (30.5%) with partial recovery discharged or transferred to other wards, 5 (1.5%) referred to other hospitals for further evaluation and treatment and 57 (17.2%) were died. There were meaningful correlation between outcome of patients and age (p=0.049), cause of admission (OR=0.52, 95%CI: 0.28-0.97) and length of stay (p<0.001). There was no meaningful correlation between outcome of patients and level of consciousness and intubation, mean arterial pressure and level of consciousness.
CONCLUSION: Knowledge of determinants of outcome in patients of intensive care units may help to recognize high risk patients, optimum care planning and decreasing the mortality rate.
Determining factors, Outcome, Intensive care unit, Surgery.
عوامل موثر, سرانجام, بخش مراقبتهای ویژه, جراحی.
72
77
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-30&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
N
Janmohammadi
ناصر
جانمحمدی
0031947532846005363
0031947532846005363
No
گروه ارتوپدی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بابل
E
Alijanpour
ابراهیم
علیجانپور
0031947532846005364
0031947532846005364
No
گروه بیهوشی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بابل
M
Bahrami
مسعود
بهرامی
0031947532846005365
0031947532846005365
Yes
گروه ارتوپدی، دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بابل
M
Taheri
مجتبی
طاهری
0031947532846005366
0031947532846005366
No
دانشگاه علوم پزشکی بابل
F
Hosseni
فهیمه
حسینی
0031947532846005367
0031947532846005367
No
دانشگاه علوم پزشکی بابل
fa
گزارش ﻳک مورد ضایعه چالش براﻧﮕﻴز در ناحیه گونه همراه با مروری بر مقالات
Report of a Case of Challenging Lesion in Buccal Area with Review of Literatures
سابقه و هدف: کندروئید سیرینگوما یک تومور مختلط پوستی نسبتا نادر برخاسته از غدد عرق است و پلئو مورفیک آدنوما یا تومور مختلط خوش خیم شایعترین نئوپلاسم بزاقی است. بخاطر تشابهات مورفولوژیک و هیستوپاتولوژیک بین کندروئید سیرینگوما و پلئومورفیک آدنوما، این دو ضایعه قبلا یکی در نظر گرفته می شدند، ولی این تومورها بایستی از یکدیگر افتراق داده شوند. هدف از گزارش این مورد، طرح یک ضایعه چالش برانگیز در ناحیه گونه با منشاء نامشخص همراه با بحث در مورد خصوصیات کمک کننده در جهت تعیین منشاء ضایعه و در نتیجه تشخیص آن می باشد.
گزارش مورد: ضایعه مربوط به یک خانم 45 ساله با شکایت از یک توده در گونه سمت راست می باشد که به صورت اکسیژنال جراحی گردید و جهت انجام بررسی میکروسکوپیک ارسال گردید. خصوصیات هیستوپاتولوژیک آن منطبق بر یک تومور مختلط بود و افتراق یک پلئومورفیک آدنومای غدد بزاقی از یک کندروئید سیرینگومای غدد عرق، بسیار مشکل بود که ضمن بحث در مورد تفاوت ها و تشابهات آنها، دلایل نسبت دادن این ضایعه به هریک از تشخیصهای فوق الذکر بیان می گردد. پس از دو سال از پیگیری بیمار، عود ضایعه مشاهده نشد.
نتیجه گیری: برخی خصوصیات همچون سن، جنس، حضورتمایز فولیکولار یا سباسه، میزان کراتینیزاسیون، حضور ساختارهای داکتال تک لایه، حضور استرومای هیالینیزه، حضور بافت چربی، حضور سلولهای هیالن، حضور کریستالوئیدهای غنی از تیروزین و تا اندازه ای رنگ آمیزی ایمونوهیستوشیمی می تواند به افتراق کندروئید سیرینگوما از پلئومورفیک آدنوما کمک کند.
BACKGROUND AND OBJECTIVE: Chondroid syringoma is a relatively rare cutaneous mixed tumor arising from sweat gland and pleomorphic adenoma or benign mixed tumor is the most common salivary neoplasm. Because of morphologic and histopathologic similarities between chondroid syringoma and pleomorphic adenoma, these two lesions were previously considered together, however these tumors should not be mistaken with each other and must be differentiated from each other. The aim of this case report was to present a challenging lesion in buccal area of uncertain origin along with discussing about contributing features for defining the origin of lesion and accordingly its diagnosis.
CASE: The lesion belongs to a 45 year old female with complaint of a mass in right buccal area that was surgically excised and submitted for histopathologic assessment. Histopathologic features were compatible with a mixed tumor and differentiation between a salivary gland pleomorphic adenoma and sweat gland chondroid syringoma was very difficult that along with discussing about their differences and similarities, we present our reasons for attributing this lesion to each of the above-mentioned diagnoses. After two years of patient's follow-up, recurrence of the lesion was not observed.
CONCLUSION: Some features such as age, gender, presence of follicular or sebaceous differentiation, amount of keratinization, presence of single-layered ductal structures, presence of hyalinized stroma, presence of fatty tissue, presence of hyaline cells, presence of tyrosine-rich crystalloid and to some extent immunohistochemical staining could help in differentiation of chondroid syringoma from pleomorphic adenoma.
Sweat gland neoplasms, Salivary gland neoplasms, Pleomorphic adenoma
نئوپلاسم های غده عرق, نئوپلاسم های غده بزاقی, پلئومورفیک آدنوما.
78
83
http://jbums.org/browse.php?a_code=A-10-24-31&slc_lang=fa&sid=1
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
2014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/232014/05/23
1393/3/2
M
. Khalili
مریم
خلیلی
0031947532846005368
0031947532846005368
No
گروه آسیب شناسی دهان، فک و صورت، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
N.A
Eshghyar
نصرت الله
عشقیار
0031947532846005369
0031947532846005369
No
گروه آسیب شناسی دهان، فک و صورت، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
P
Amini Shakib
پویان
امینی شکیب
0031947532846005370
0031947532846005370
Yes
گروه آسیب شناسی دهان، فک و صورت، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی بابل
H
Abbaszadeh-Bidokhty
حمید
عباس زاده بیدختی
0031947532846005371
0031947532846005371
No
مرکز تحقیقات بیولوژی سلولی و مولکولی دانشگاه علوم پزشکی بابل
M.M
Zakariya
محمدمهدی
زکریا
0031947532846005372
0031947532846005372
No
دانشکده دندانپزشکی، دانشگاه علوم پزشکی بابل